فلك داني چه ظلمي از تو برزهراي اطهر شد چه بيدادي زتو بر فاطمه بعد از پيمبر شد
مگر آن گفته هاي شاه خاتم رفته از گوشت كه بعد ازرحلت او فاطمه از غم مكدر شد
بگفت احمد مكرر فاطمه بضعه مني چرانسبت به او پس ظلمها زامت مكررشد
همان زهرا كه احمد زاحترامش گفت با امت دريده نامه ي ارثش زخصم شوم كافر شد
نخشكيده هنوز از آب غسل شاه خاتم كفن كه نار ظلم در باب سرايش شعله آور شد
دل بشكسته اش اورا نبود بس در غم بابش كه پهلويش شكسته آن چنان از ضربت در شد
نبود بس سينه اش را ناله هاي جانگداز غم كه آزرده زميخ در زاعداي ستمگر شد
نبود بس تيرگي روز در چشمش زهجر باب كه نيلي آنچنان از سيلي آن رخسار انور شد
زضرب تازيانه دشمن دين بازويش راخست مصيبت ديده اي را تسليت آنسان مقرر شد
چرا حبل جفا بر گردن حبل المتين بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شير داور شد
قضا بر بست دست شير حق را ورنه در آندم كجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد
ز لطف مرتضي و آل پاك اوست كاندر طوس بدوران مرثيه خواني ، مدامي شغل (آذر) شد .
اثر طبع آذر خراساني -به نقل از جلد اول ديوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسي انتشارات طوس----
وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
فلك داني چه ظلمي از تو برزهراي اطهر شد چه بيدادي زتو بر فاطمه بعد از پيمبر شد
مگر آن گفته هاي شاه خاتم رفته از گوشت كه بعد ازرحلت او فاطمه از غم مكدر شد
بگفت احمد مكرر فاطمه بضعه مني چرانسبت به او پس ظلمها زامت مكررشد
همان زهرا كه احمد زاحترامش گفت با امت دريده نامه ي ارثش زخصم شوم كافر شد
نخشكيده هنوز از آب غسل شاه خاتم كفن كه نار ظلم در باب سرايش شعله آور شد
دل بشكسته اش اورا نبود بس در غم بابش كه پهلويش شكسته آن چنان از ضربت در شد
نبود بس سينه اش را ناله هاي جانگداز غم كه آزرده زميخ در زاعداي ستمگر شد
نبود بس تيرگي روز در چشمش زهجر باب كه نيلي آنچنان از سيلي آن رخسار انور شد
زضرب تازيانه دشمن دين بازويش راخست مصيبت ديده اي را تسليت آنسان مقرر شد
چرا حبل جفا بر گردن حبل المتين بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شير داور شد
قضا بر بست دست شير حق را ورنه در آندم كجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد
ز لطف مرتضي و آل پاك اوست كاندر طوس بدوران مرثيه خواني ، مدامي شغل (آذر) شد .
اثر طبع آذر خراساني -به نقل از جلد اول ديوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسي انتشارات طوس----محمد حسن اسايش
وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------درولادت با سعادت رسول الله (ص)-محمد مصطقی
وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------درولادت امام حسن عسکری :مژده که شد چهره نما عسکری گشت عیان نور خدا عسکری مژده که در جلوه رخ یار شد جلوه کنان مظهر دادار شد حسن حشن باز پدیدار شد کون ومکان مطلع الانوار شد گشت زرخ پرده گشا عسکری گشت عیان نور خدا عسکری مژده به یاران که حسن آمده عسکری آن فخر زمن آمده خرمی دهر کهن آمده8 آز مه رخ پرده فکن آمده کرده عیان ماه لقا عسکری گشت عیان نور خدا عسکری مژده که در هشتم ثانی ربیع گشته عیان عارض بدرعسکری شکر خداوند بصیر وسمیع کزرخ آن شمس مقام رفیع داده در ایجاد صفا عسکری گشت عیان نور خدا عسکری مژده که پیری جهان شد جوان گشت منور همه کون ومکان شد متولد شه با عز وشان شبل نقی والد شاه زمان نور خداشمس هدی عسکری گشت عیان نور خدا عسکری --- به نقل از دیوان آذر جلد دوم-ص138-چاپخانه طوس مشهد -1382 هجری قمری درولادت امام حسن عسکری :مژده که شد چهره نما عسکری گشت عیان نور خدا عسکری مژده که در جلوه رخ یار شد جلوه کنان مظهر دادار شد حسن حسن باز پدیدار شد کون ومکان مطلع الانوار شد گشت زرخ پرده گشا عسکری گشت عیان نور خدا عسکری مژده به یاران که حسن آمده عسکری آن فخر زمن آمده خرمی دهر کهن آمده8 آز مه رخ پرده فکن آمده کرده عیان ماه لقا عسکری گشت عیان نور خدا عسکری مژده که در هشتم ثانی ربیع گشته عیان عارض بدرعسکری شکر خداوند بصیر وسمیع کزرخ آن شمس مقام رفیع داده در ایجاد صفا عسکری گشت عیان نور خدا عسکری مژده کهپیری جهان شد جوان گشت منور همه کون ومکان شد متولد شه با عز وشان شبل نقی والد شاه زمان نور خداشمس هدی عسکری گشت عیان نور خدا عسکری --- به نقل از دیوان آذر جلد دوم-ص138-چاپخانه طوس مشهد -1382 هجری قمری
وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------ .کوچ نهارجان بیرجند یا کوچ خراشاد ویا کوچ باقران امروزکه سنگ نگاره های لاخ مزار آن نشان دهنده تاریخ چند هزارساله آن است.اولین با ردر پاییز۱۳۴۳ شمسی باتلاش فراوان مرحوم حاج میر محمد بهنیا(که خدارحمتش کناد)دارای معلمی به نام سپاه دانش شدکه نامش محمدرضا شاهقلی فرزند مرحوم سرهنگ شاهقلی وزیر اسبق بهداری درزمان پهلوی دوم.بود.روزی که بهنیا با مرحوم لطفی راهنمای سپاه دانش ،اولین معلم رابه روستا آوردندوپس ازگشتی درکوچه های روستا با دونفر ازاهالی کوچ صحبتی کردند وبعدمعلم تازه ازراه رسیده را به باغ شادروان بهنیا بردند وبه باغدارخودفرمودند:شب ازآقامعلم پذیرایی کندوخودبهنیا با آقای لطفی باهمان ماشین جیپ شعبازروسی که متعلق به ارتش بودبه بیرجند بازگشتند.تا آنروزکوچ مدرسه ومعلم نداشت وچنددانش آموزکه درروستا بودنددبستانرا به مدت شش سال درروستای خراشادآموزش میدیدندوهرروزراه ۷ کیلومتری خراشادرا صبح وشام دربرف وباران وسرما وطوفان وسیل وغیره می پیمودندوبعد ازپایان دوره شش ساله دبستان یاراهی شهربیرجندبرای ادامه درس می شدند ویا چندسال بعد دریکی از ادارات سیستان وبلوچستان وبیشترهم زاهدان کارمند دولت می شدند.تا آن سال تنها آقایان:محمد ابراهیم عسکری،ذبیح اله فتاحیان،مرحوم غلامرضام مقامی،علی محمد اسماعیل،مسلم افروز،غلامرضاافروز،سلیمان کوچی،غلامرضا حسن زاده مفردوعلی حسن زاده مفرد، محمدعلی کوچی،مرحوم حبیب نیا ومحمد افروز ومحمد کوچی،مرحوم کربلایی غلامحسین کوچی ومحمد سامانی روانه مد رسه خراشادشده بودند وهیچ دختری ازکوچ به مدرسه فرستاده نشده بود.سپاه دانش که آمد،مرحوم حاجی غلامرضا کوچی پدر حبیب نیامی گفت :کاش دولت زودتر به کوچ معلم می فرستاد تابچه های ما هم این راه دور را پیاده بازحمت ومشقت به خراشاد نمی رفتند.بهنیا ولطفی به شهر رفتند واماآقا معلم تازه رسیده فردا صبح ساعت ۷ صبح به میدان ده آمد وبادونفر:مرحوم حاجی محمد علی ابادی( شوهر عمه ام) ومرحوم محمداسماعیل کمی صحبت کردکه بعدنفرسوم؛مرحوم محمدعلی غلام حسین کربلایی علی هم به جمع آنان پیوست.قرارشد یک نفرجارچی پشت بام برودوازمردم بخواهد که شناسه فرزندان زیرسیزده سال را بیاورند تا سپاه دانش اسامی را دردفتر خود بنویسد ومن که درکنارجوی آب روستا که مادرم در آن لباس می شست ناظر وحاضر بودم.وقتی ،محمدعلی گفت کوبچه ای که به مدرسه برود وحاجی محمد گفت این بچه واشاره به من کرد ومن هم پریدم داخل خانه وشناسنامه ام را که ازقبل درچمدان کوچک خود داشتم ؛برداشتم وآوردم وبه حاجی محمد دادم واو آن را به آقای شاهقلی داد واو اسم مرا به عنوان اولین نوآموز در دفترش نوشت .مرحوم موسی حسین محمدحسیناکه صدای بسیاربلند وغرایی داشت به پشت بامخانه خود رفت وازمردم با صدای بلند خواست که شناسنامه های فرزندان را بیاورند سرانجام بعد از ساعتی، اسم سیزده نفرنوآموزدختر وپسر در دفتر سپاه دانش نوشته شد وبنای مدرسه درکوچ بنیان نهاده شد.اقامعلم گفت بایدبه شهربروم ودوسه روز دیگربه روستابرگردم.کوچ ازخودماشین نداشت واتوبوسمرحوم قیطاسی هم که ازروستای نوفرست گاهی می آمدومردم را به شهر می برد،رفته بود.اقامعلم پرسید وسیله ای هست ؟ که به لب جاده بروم.مرحوم حاجی غلامرضارفت ؛الاغش رادرحالی که یک نالین نرم وخالدار ونقش داربرویش انداخته بود آورد ومن مامورشدم از راه خراشاد ونصراباد وچاج.آقا معلم را باالاغ به لب جاده قدیم زاهدان-بیرجند برسانم.اقامعلم سوار ومن هم پیاده حدودسیزده چهارده کیلومترراه راپیمودیم تا به لب جاده خاکی قدیم رسیدیم.نیم ساعتی هم طول کشید تا یک کامیون ازسمت زاهدان رسیدوبا خواهش والتماس، آقامعلم راهی شهرشدبا آن کامیون.ومن خرراسوارشدم وبه کوچ بازگشتم سه روزبعدمعلم بامقداری نقشه ووسایل آموزشی ازشهربیرجند به ده آمدومن درتمام این سه شب ازخوشحالی رفتن به مدرسه خوابم نمی برد وانتظاررسیدن معلم وشروع درس در مدرسه رامی کشیدم .شبی که سپاه دانش به روستا آمد صبح زود همه بچه ها آماده رفتن به مدرسه شده بودیم.آقامعلم بعد ازخوردن صبحانه سوت زد ومارا به داخل باغ دعوت کرد وپشت بام خانه های بهنیا که دوطبقه بود درست مقابل دراطاق خودمارا روی زمین ودر آفتاب نشان والبته سایه درخت توت بزرگ باغ مانع گرمای آفتاب بود.معلم چند نقشه آورد وباکمک میخ ویکی ازبچه ها چند نقشه را روی دیوارنصب کرد وکلمات آهو وکاهو وسیب وسینی را ازروی روی نقشه به ما آموزش میدادوصدا هارا می کشید وما تکرار می کردیم وبعد می گفت: چنانکه اینجا آهو وکاهو آخرش صدای (او)دارد وآخرسینی صدای (ای)دارد درنوشتن هم همین صدارادارد.آن روزهیچ کس گریه نکرد بلکه همه نو آموزان خندان وخوشحال به خانه بازگشتند ودوهفته آموزش ازروی نقشه ها ادامه یافت واقا معلم ازروزسومی که درس را شروع کردمردم ده رابرای زدن جاده خراشاد وکوچ دعوت کرد وخود؛پتک وکلنگ بدست گرفت تاسنگهایی که هیچ کس نمی توانست خرد کند،خردکرده وازسرراه بردارد تا جاده کوچ وخر اشا د همواروبرای رفت وآمد اتوبوس به شهر آماده شود .او درهمان هفته اول برای ساخت مدرسه با همکا ری مردم کوچ نیز اقدام نمود پس از مدت کوتاهی در همان مدرسه دواطاقه به تدریس نوآموزان ادامه داد وپس از یکسال ودوماه. که خدمتش به پایان رسید.ازکوچ رفت درحالی که من ودونفر دیگر دریک سال، سه کلاس وبقیه افراد دو کلاس خوانده بودند....اوخود.پتک وکلنگ بدست گرفت وسنگهای سختی که درمسیربود وهیچ کس نتواست آنرا خردکند خودمعلم آنهاراشکست تاراه برای اتوبوس هموارگردد.درآن تاریخ تنها آقای بهنیاکارمنددادگستری ومدیرکل دادگستری بیرجند وسید محمدرضوی هم که خواهرش درکوچ بود مامور ژاندارمری بودودرکوچ رفت وآمدداشت.ولی آقای بهنیادرکوچ باغ وزمین وملک وآب داشت ولی این دو هیچ کدام ،متولد کوچ نبودند.آقای بهنیا متولد شورستان پخت براکوه سربیشه وآقای رضوی متولد سیدان ویا سندادان بود.غیر ازاین دونفرفقط مادرمرحوم یادگار درقاین سرایدار مدرسه بودو مرحوم محمد ابراهیم عسکری که مادرش درکوچ زندگی میکرد اولین معلم ودومین کارمند ازکوچ درزاهدان بودودوسه سال بعد آقای ذبیح الله فتاحیان دراداره کل پست زاهدان استخدام شد وسومین کارمند رسمی کوچ بود.چهارمین کارمندکوچ که بازهم مادر وپدرش ساکن قاین بودندومادرش سرادارمدرسه درقاین بود؛مرحوم محمدعلی یادگارکارمنددفتراسنادرسمی شماره ۶۴ درلالهزار تهرن بود وپنجمین کارمند،مرحوم اسحاق یادگاربودوششمین کارمندازکوچ حسین کوچی هم کلاس حسن زاده وحبیب نیابود که درمخابرات زاهدان استخدام گردیدوهم کلاسیش حبیب نیا به دانشگاه رفت وبعدسپاه دانش وهشتمینکارمند ازکوچ ، شد ولی علی آقا حسنزاده بعد ازدیپلم به استخدام آموزش وپرورش تربت حیدریه درآمدوهفتمین کارمند وحبیب نیا هشتمین کارمند کوچ درسال ۱۳۵۱ شد وکربلایی محمدعلی کوچی همدوره حمیدبهنیاهمنهمین کارمند ومعلم دبستانشد والبته قبل ازاینها، دکترمحمدرضابهنیا که متولد آسیابان درخش بود ونیز خواهربزرگ ایشان انسیه خانم بهنیا ونیزخواهرکوچکشان نرجس خانم بهنیا به استخدام آموزش وپرورش درآمده بودند ولی خودرا ساکن بیرجند می دانستنداگرچه تابستانهارا به کوچ می آمدند همزمان با حبیب نیا مهندس عبدالحمید بهنیا هم دربانک تهران استخدام گردید.ازسالهای ۱۳۵۲ به بعدکارمندان کوچ افزایش یافت بطوری که امروزنزدیک دویست نفر ازفرزندان کوچ درنقاط مختلف ایران کارمند هستند.ازاین میان تعدادی دکتر ازکوچ درادارات دولتی مشغول خدمتند.جمعا حدود ده نفر دکتر ازخاندان بهنیا ودکتر آمالی ودکترمحمدحسن محمدی فرد( دو دامادبهنیا بزرگ) درایران وآمریکا وانگلیس مشغول خدمت درپستهای عالی رتبه مثل استادی دانشگاه هستندکه اینها وابسته به کوچ هستند ولی متولد کوچ نیستند.اماآنها که دقیقا ازریشه کوچ هستندعبارتنداز:دکترملیحه حسنزاده مفرد متخصص زنان وفوق تخصص سرطان بانوان ومدرس دانشگاه علوم پزشکی مشهد.۲-دکترفرشته حسن زاده مفرد دارای دکترای حرفه ای داروسازی ساکن سربیشه.۳-دکترمریم حسن زاده مفرد که درکانادا مشغول گذراندن دوره دکترای عالی است.۴ دکتر محمد ،حسن زاده مفرد که در آمریکا مشغول گذراندن دوره دکترای عالی است.این چهارنفر فرزندان شادروان محمد علی حسنزاده مفردوخانم ثابت رای می باشند.۵-دکتر حمید آسایش دکترای اقتصاد وگرایش پول وبانک فارغ التحصیل دانشکاه شهید بهشتی ودانشگاه تربیت مدرس تهران واستاد وعضو هیئت علمی دانشگاه بروجرد.۶-دکتر ریحانه اسایش؛دکترای حرفه ای در رسته داروسازی که فعلا درمشهدمشغول خدمت می باشد.۷-دکتر علی کوچی فرزند شادروان حاج کلوخ کوچی دکترای هوافضا ومدرس دانشگاه تربت حیدریه وعضو هیئت علمی دانشگاه مذکور.۸-دکتر فاطم یادگاردکترای تاریخ مشغول خدمت در زاهدان.۹ و۱۰-دوتا ازفرزندان شادروان حسنرضا آزادگان نیز دکترا هستند یکی دکترای تاریخ ودیگری.....اطلاع ازرشته اش ندارم ونام انهاراهم درست دراختیارندارم.۱۱-یکی ازفرزندان حسین اقا بازنشسته مخابرات بیرجند هم دکترا دارد که من نام ورشته ایشان را دراختیارندارم.۱۲-دکتر امیر کوچی که دکترای تاریخ دارد وبازهم من محل خدمت ایشان را دراختیارندارم. علاوه براینها تعدادی دکتر ازخاندان کوچ،ازجمله دونفر ازنوادگان حاجی علی سرزهی در زاهدان وسراوان ویا خاش هستند وتعدادزیادی فوق لیسانس وتعدازیادتری لیسانس دررشته های مختلف وسخت تحصیلی در نقاط مختلف مشغول خدمتند که باز هم مشخصات آنها دراختیاربنده نیست.تعدادی هم دبیر ومعلم وکارمندونیروی نظامی وبازنشسته سپاه وناجاازاهالی کوچ وجود دارد وتعدادی دربانکها وروزنامه وپست وکویر طایر وفرودگاه مشغول خدمتند.هم چنین در دانشگاه پزشکی بزرگترین واولین کارمند دانشگاه پزشکی از کوچ مسلم افروز بود که اخیر ادر ۱۶ بهمن ماه ۱۳۹۸ درسن هشتاد وسه سالگی به دیار حق شتافت.روحش شاد ویادش گرامی باد.همه این حرفها را نوشتم تا آیندگان بدانند که کوچ در اثر تلاش شادروان حاج میر محمد بهنیا دارای مدرسه شد وازسال ۱۳۴۳ تاکنون نزدیک دویست نفرکارمند حاصل تلاش اولیه مرحوم بهنیا بزرگ است که امروز فرزندان کوچ دربهترین رشته ها ودرسراسر ایران وانگلیس وکانادا وآمریکا ومالزی واسترالیا،مشغول خدمت به جهان بشریت هستند .باز هم برای مرحوم بهنیا ودودامادودختربزرگ ایشان (انسیه خانم)هم چنین برای همسربزرگواربهنیا ومادردکتربهنیا که به رحمت حق رفته اند ویادگارانی بسیار بزرگ برحای گذاشته اند .ازدرگاه خداوند بزرک غفران الهی مسالت دارم وامیدوارم شفاعت چهارده معصوم علیهم السلام شامل حال آن بزرگواران گردد آمین یارب العالمین.ساعات۱:۵۸ دقیقه باماد پنج شنبه ۱۴ فروردینماه ۱۳۹۹ شمسی.آسایش،درجمعه ۷ آبامماه ۱۴۰۰ ویرایش گردید------
مژده که میلاد شه خاتم است عیدسعید نبی اکرم است مژده که مسروری عالم رسید خرمی عالم وآدم رسید هادی کل سید خاتم رسید منجی عالم،شه اکرم رسید خرم از او خاطره عالم است عید سعید نبی اکرم است.
مژده که بی پرده رخ یارشد جلوه محبوب پدیدار شد کعبه از او مطلع انوار شد دشت ودمن تحت الانهارشد عالم ایجاد از او خرم است عید سعید نبی اکرم است .
مژده که اسرارنهان شد علن گشت علن بارقه ئ ذوالمنن گشت جوان پیری دهر کهن رشک جهان آمده دشت ودمن زانکه ظهور نبی اعظم است عید سعید نبی اکرم است.
مژده که شد نور خدا آشکار یافت تولد شه ملک وقار احمد ومحمود شه تاجدار آنکه به ایجاد بود شهریار اهل ولا خرمی عالم است عید سعید نبی اکرم است. مژده که پیر فلک آمد جوان گشت منور همه کون ومکان از رخ دلجوی شه انس وجان فخربشرخاتم پیغمبران آنکه ازاوخربنی آدم است عید سعید نبی اکرم است.محمدحسن آسایش.به نقل ازدیوان آذر خراسانی،جلد دوم،ص ۱۲
سپهر قدر رادبنگرچه ماهی بی قرین دارد چه ماه بیقرینی جلوه گر از برج دین دارد هلالی گشته ظاهر در جهان از یثرب وبطحا که از نورش منور فرش تا عرش برین دارد تعالی الله ازاین بدری که از بطحا شده طالع مبارک مقدمی کو جلوه جان آفرین دارد گل نورسته ای بشکفت از گلزارپیغمبر (ص) که عالم را معطر هم چو جعد عنبرین دارد قدم بنهاد درعالم یگانه حشمت اللهی که صد ملک سلیمان را نهان زیر نگین دارد بروز پنجم شعبان بعالم زد قدم شاهی که دیهیم وصایت را مقام چارمین دارد حسین بن علی را حق عطا بنمود فرزندی که نام او علی ، شهرت بفخر ساجدین دارد علی بن حسین آنکوبمحراب عبوریت زمعبودش خطاب انت زین العابدین دارد بگو با شهر بانوی عجم تا بر عرب نازد از آن مولود مسعودی که در آن سرزمین دارد شده دخت کیان را از صدف یک گوهری پیدا که در بحر ولا ، جدی امیر المومنیت دارد عجم نازد ازاین طفلی که زاده زاده ی کسری عرب نالدکه جدی همچو ختم المرسلین دارد عرب بالد که این مولود باشد نو گل زهرا عجم نازد که از شاه زنان ماهی چنین دارد سزد گر والد اطهار خوانندش که بعد از خود حجج هایی در این عالم همه رکن رکین دارد نسب اندر نسب از او بود فخریه ی سادات که سادات جهان از او مقام شا مخین دارد به سادات حسین است وحسن او مطلع الانوار که دو سبط پیمبر یک همین در ثمین دارد حسن را با حسین نو خط جوانانی به عالم بود ولی در کربلا در خودررهارا دفین دارد دریغا گلستان حیدر وزهرا وپیغمبر(ص) خزان شد روز عاشورا همین یک گل غمین دارد زمین هرگز نباید خالی از حجت بدان حکمت خدا حفظش یه بیماری زشر مشرکین دارد شهن شاهیکه تبداراست وبیمار است ودلخسته کجا بر تن توان آن غل وزنجیر کین دارد زرنجکربلا وکوفه وشام بلای او مدامین ((آذر))از سینه نوای آتشین دارد . محمد حسن اسایش - به نقل از دیوان آذر خراسانی -جلد 2- صص 76-78
وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------امشب بکاخ مرتضی ماهی پدیدار آمده ماهی که پیش نور وی ،خورشید ومه تار آمده ماهی که بر حسن رخش صدها خریدار آمده ای طالب دیدار مه ، هنگام دیدار آمده افلاکیانش سریسر، حیران رخسار آمده کو نور بخش عالم و هم نور انوار آمده لطف خداوندی به ما همواره ودایم بود خاصه که روز مولد ماه بنی هاشم بود بر یاری دین نبی حق خواست یاور پرورد از بهر صفین وجمل ، همواره افسر پرورد یا بهر جنگ نهروان ،یکتا غضنفر پرورد تا آنکه بهر کر بلاسردار لشکر پرورد بهر حسین زام البنین ،نیکوبرادر پرورد بایدچنان فرزندرا ، اینگونه مادر پرورد زین رو فروغ طلعتش،تابید برخلق جهان وز نو گل رخسار وی ،گشتی جهان رشگ جنان چون آفتاب حیدری تابید بر ام البنین آن سان که از نیسان شدی اندر صدف در ثمین ماه بنی هاشم عیان گردید از آن مه جبین تا آنکه گردد حامی دین خداوند مبین بهر حسین بن علی حق پرورد یار ومعین چونان که بودی مرتضی ، بر مصطفی یار و قرین برگو به ماه آسمان بنما رخ خودرا نهان زیرا گشته در جهان ، ماه بنی هاشم عیان ازدامن ام البنین ماهی سر آورده برون نی نی که از خورشید ومه ، بالاتر آورده برون خالق زکان مکرمت خوش گوهر آورده برون وز آستین مرتضی دستی بر آورده برون گویی زصلب حیدری ،حق حیدر آورده برون بهر صوف مشرکین او صفدر آورده برون برگو به بوسفیانیان ، میر وعلمدار آمده بر یاری دین خدا یکتا مددکار آمده نور جبینش طعنه بر خورشید گردون فر ،زند خال رخ زیبای وی ، بر عالمی آذر زند هم نرگس شهلای او آتش به خشک وتر زند هم بر دل خصمان خود ،مژگان وی خنجر زند قدش چو طوبای جنان ،لبخند برکوثر زند باب الحوایج درگهش ، خوش آنکه بر آن در زند دست یداللهی وی حلال مشکلهاستی تحت لوای حضرتش دنیا ومافیهاستی چون مرنضی قنداقه ی عباس را دربر گرفت گفتا فلک بردست خود ، مهری مه انور گرفت یا از گلستان شرف ،وی لاله ی احمر گرفت چونان که گفتی مصطفی بر دست خود حیدر گرفت بوسه به دستانش زد واز دیدگان گوهر گرفت زان ماجرا ، غم بر دل وبرجان آن مادر گرفت گفتا مگر عیبی بود بر این دو دست نازنین شه گفت :نی در کربلا،گرددجدا ازظلم وکین آری که خود این دستها باید علمداری کند درراه سبط مصطفی ،از جان وفاداری کند بهر رواج دین حق دفع ستمکاری کند از قتل قوم مشرکین سیلاب خون جاری کند برحفظ ناموس خدا نیکو وفاداری کند تا از حریم شاه دین آنسان نگهداری کند آندم فداکاری وی مقبول ومستحسن شود کو هم چو جعفر ، عم خود دستش جدا از تن شود آه از دمی کو شد جدا ، دستش کنار علقمه واندر میان مشرکین افتاد شورو همهمه بنهاد برزانوی خود ، راسش عزیز فاطمه آن پور زهرا کو بدی ،عرش خدا را قاِءمه با دیده ی گریان بیان می کرد شه این زمزمه کامشب بخوابد دشمنت بی ترس وبیم وواهمه لیکن به چشم خواهرت ره نیست دیگر خواب را واز ماتم خود سوختی دل ((آهی)) بی تاب را .....محمد حسن اسایش - نقل از دیوان حسین آهی - جلد اول صص 120-124
وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------امشب زبرج فاطمه ماهی پدیدار آمده کز پر تو انوار وی ، چون روز رخشان آمده نور فروغ اختران، زان مهر تابان آمده آن نور بخش مهر ومه ، در ماه شعبان آمده نی عالم نا سوتی اش، در تحت فرمان آمده بل کشور لاهوت را،پاینده سلطان آمده افلاکیان بر خاکیان ، تبریک گویان آمده
در مولدسلطان دین ، یعنی امام سومین در کسوت عبدالهی ، شد سر داور جلوه گز روح مجسم شدعیان ،عقل مصور جلوه گر گردیدبر یاری دین ، ثانی حیدر جلوه گر شد گوشوارعرش حق ، تالی سبر جلوه گر در مهبط روح الامین ،بین مهر انور جلوه گر شد شاه دین از دامن زهرای اطهر جلوه گر تسنیم رحمت را نگر ازبطن کوثر جلوه گر دریای غفران موج زن ، آمد از آن ماء معین این عید میلاد حسین ، نور دل زهراستی یثرب زیمن مقدمش چوت سینه ی سیناستی بهر وجود او بپا دنیا ومافیهاستی مقصود ازخلقت بود ، کو علت اشیاستی محو جمال حضرتش ،زآدم الی عیسی استی شاهی که خاک درگهش ، از بهر استشفاستی درماندگان دهر را حلال مشکلهاستی دستی بزن بر دامن آن زاده ی حبل المتین پیمان وعهدی ، کبریا ، در غالم زر ساز کرد ارواح در ذرات را ، خود آگه از آن راز کرد جام بلا نوشنده را، ازدیگران ممتاز کرد
باشد شفاعت زان او ،کو باب رحمت باز کرد آن دم حسین بن علی قال بلی آغاز کرد پس علم ذرات را ، زان گفته سر افراز کرد زان عهد وپیمان شاه دین در قتلگه آغاز کرد یارب به عهدم شد وفا ،بر من ببخشا مذنبین زد چون قدم در این جهان آن خسرو ملک وملک روشن زنور طلعتش شد از سما تابر سمک برخوان فیض سرمدی ،افزوده گردیده نمک نام محبش را خدا بر لوح رحمت کرده حک بر پیروان وی جنان ، وقف آمده بی ریب وشک چونان که دوزخ شد جزا ، بر دشمنانش یک به یک در ماندگان را در جهان ، آن شاه دین باشد کمک آن سان که اندر آخرت ،شد بر گنه کاران معین از عرش قرب کبریا ،تا اولین بیت شرف بر شاد باش مصطفی آمد ملابک صف بصف کروبیان اندر طرب ،افلاکیان اندر شعف مشعل بدست عرشیان ،قدوسیان را گل بکف همراه جبریل آمدیصلصال وفطرس با اسف گفتند حال خویشتن بر احمد وشاه نجف بگرفت قندان پسر ،پس گفت : شاه ما عرف یارب ببخشا عاصیان بر این حسین نازنین محمد حسن آسایش.به نقل از دیوان حسین آهی -صص44-47
وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------یارب این زندانی مظلوم سبط مصطفی است ؟ یا خلیل الله بوددر حبس نمرود دغا است هود پیغمبر بود در دست شداد لعین یا که یونس باشد ودر بطن ماهی مبتلا است این که بی جرم وگنه در کنده وزنجیر هست یوسف کنعان بود یا یوسف آل عبا است؟ پور یعقوب است در چاه ستم افتاده وی یا به زندان رشیدی خود مه برج حیاست ؟ این کلیم الله بود در دست فرعون لعین یا زکید سامری در محنت ورنج وبلا است حضرت جز قیل پیغمبر بودگویی به حبس کو زجور وظلم بخت النصر در شور ونوا است؟ حضرت صالح بود اندر کف نا صالحان یا مسیح است وگرفتاریهودان از جفا است ؟ او سلیمان است غمگین از جفای اهرمن خاتم شاهی وی درچنگ ((دیوان )) از قضا است آری این زندانی زندان هارون الرشید حضرت موسی ابن جعفر نور چشم مرتضا است هفت سالش گوشه ی زندان مکان بود از ستم اینک از زهر ستم راحت زجور اشقیا است گرچه نبود دخترش معصومه در هنگام مرگ لیک راسش بر سر زانوی فرزندش رضا است بهر دیدارپدر با چشم گریان آمده خسرو ملک خراسان آنکه فخر الاولیا است ای صبا با دخترش معصومه گو تا به حشر قلب عالم ،چون دل ((آهی))مکدر زاین عزا ست .
محمد حسن اسایش - بنقل از دیوان حسین آهی -جلد اول - صص 179-180
وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------نگر ماه رجب کز امر خلاق جهان آمد دمادم فیض حق سوی زمین از آسمان آمد شرافت داشت این ماه و فزون آمد بر او چندی وقایع کاندرین مه ،از خدای مهربان آمد بروز اول مه نشستی نوح در کشتی سپس طوفان وخوفی اندر عالم ، بعد از آن آمد دگر در اول این ماه از دخت حسن ،باقر نمودی جلوه کز نورش منور این جهان آمد به دوم شد تولد از ( سمانه) حضرت هادی که از یمن قدومش بر تن شیعه روان آمد بروز سومش شاه دهم مسموم شد از کین زجور((معتمد)) روح الامین بر سر زنان آمد بروز دهمین از ((خیزران ))گشتی تقی طالع سلیل احمد مرسل که نورش جاودان آمد بروز سیزده گردیده میلاد خلیل الله خلیلی کآتش نمرود بر وی گلستان آمد دگر در سیزده اندر درون خانه ی کعبه امیر المومنین داماد پیغمبر عیان آمد غروب چارده از این جهان شد حضرت زینب (س) سرشک غم از این ماتم زچشم شیعیان آمد بروز پانزدهشد توبه ی آدم قبول حق قبول آن ترک اولایی که از وی در جنان آمد بسوی کعبه از بیت المقدس قبله ی اسلام ((تحول)) نیمه مه بهر احمد زآن مکان آمد شدی درپانزده خارج نبی از شعب بوطالب چنین روز عقد زهرا با امیرالمومنین آند معاویه بروز پانزده چشم از جهان بستی که شیعه دل خوش وخوش حال گشت وشاد مان آمد بروز هیجدهم زین دار فانی رفت ابراهیم که او ختم رسولان را ضیاء دیدگان آمد بروز بیست وسه ازکوفیان شوم بی ایمان یکی خنجربه ران مجتبی شاه زمان آمد بروز بیست وچارم گشت فتح قلعه ی خیبر ببازوی علی از امر حق تاب وتوان آمد سپس در بیست وچارم جعفر طیار با ایمان ز اقلیم ((حبش))سوی نبی بس کامران آمد شهادت یافت اند بیست وپنجم موسی کاظم زداغش فاطمهاندر جنان آزرده جان آمد بروز بیست وششم یافت رحلت عم پیغمبر ابوطالب که داغش مصطفی را بس گران آمد بروز بیسا وهفتم از مقام حضرت باری لباس خاتمیت بهر پیغمبر عیان آمد به بیست ونه فتادی عایشه در چاهی از مکه به تزویر معاویه امیر فاسقان آمد بروز بیست ونه بنت خویلد رفت از دنیا خدیجه کو ملقب خود به ام مومنان آمد بشام بیست وهشتماز مدینه شد حسین بیرن بسوی مکه با قلبی پر از آه وفغان آمد پس از تودیع قبر مصطفی وتربت مادر وداع جمله بنمود وبنقصودش روان آمد شبانه سوی مکه عزم رحلت کرد ای ((آهی)) در آن بیت امان اورا دریغا کی امان آمد.محمد حسن آسایش، به نقل از دیوان آهی -جلد اول- صص 143-147
وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
---غروبی سخت دلگیراست ومن ، بنشسته ام اینجا، کنار غار پرت وساکتی ، تنها که می گویند : روزی ، روزگاری ، مهبط وحی خدا بوده است ، ونام آن ((حراء))بوده است واینجا، سرزمین کعبه وبطحاست... وروز، از روزهای حج پاک ما مسلمانهاست. برون از غار زپیش روی وزیرپای من ، تاهرکجا ، سنگ وبیابانست. هوا گرم است وتبداراست اما می گرایدسوی سردی، سوی خاموشی. وخورشیداز پس یک روز تب ،در بستر غرب افق ،آهسته می میرد.. ودر اطراف من از هیچ سویی ، رد پایی نیست ودور من ، صدایی نیست
فضا خالی است وذهن خسته وتنهای من ، چون مرغ نوبالی ،-که هردم شوق پروازیبه دل دارد- کنارغار ،از هرسنگ، هر صخره پرد بر صخره ایدیگر..
ومی جوید به کاوشهای پی گیگیری، نشانیهای مردی را - نشانیها،که شاید مانده بر جا ،دیر دیر: از سالیانی پیش_ ومن همراه مرغ ذهن خود،در غار می گردم.
وپیدا می کنم گویی نشانیها که می جویم: همانست، اوست! کنار غار ، اینجا ،جای پای اوست،می بینم ومی بویم توگویی بوی اورا نیز همانست ، اوست:
یتیم مکه ،چوپانک،جوانک،نوجوانی از بنی هاشم وبازرگان راه مکه وشامات
(امین)، آن راستین، آن پاکدل ، آن مرد، وشوی برترین بانو:(خدیجه)
نیز ، آنکس کوسخن جز حق نمی گوید وغیر از حق نمیجوید وبتها را ستایشگر نمی باشد واینک : این همان مردابرمرد است (محمد) -ص- اوست
این شعر ادامه دارد که ادامه ی آن درفرصتها ی بعدی به نظر کاربران خواهد رسید
---پيام درد انسانهاي قرنم را زمن بشنو پيام تلخ دختربچگان ،خفته اندر گور
پيام رنج انسانهاي زيربار،وزآزادگي مهجور پيام آنکه افتاده است درگرداب
وفريادش بلنداست:((آي آدمها...)) پيام من ،پيام او،پيام ما...))
محمد(ص)غمگنانه ناله اي سرميدهد،آنگاه مي گويد: خداي کعبه ،اي يکتا!
درون سينه ها ياد تومتروک است وازبي دانشي واز بزهکاري ،:
مقام برترين مخلوق تو،انسان، بسي پايين تراز حد سگ وخوک است.
خداي کعبه ،اي يکتا!فروغي جاودان بفرست، که اين شبها بسي تار است.
ودست اهرمنها سخت در کاراست ودستي رابه مهرازآستيني باز ،بيرون کن
که:برداردبه نيروي خدايي شايد، اين افتاده پرچمهاي انسن را
فروشويد نفاق وکينه هاي کهنه از دلها دراندازد به بام کهنه ي گيتي بلند آواز
برآرد نغمه اي همساز فروپيچد بهم طومار قانونهاي جنگل را
وگويد :آي انسانها! فراگردهم آييد وفراز آييد بازآييد
صدا بردارد انسان را وگويد: هاي ، اي انسان! برابر آفريدندت ،
برابر باش! صدابردارداندرپارس ، درايران وباآن کفشگرگويد :
پسر را رو ، به هر مکتب کهخواهي نه! سپاهي زاده راباکفشگر،
ديگرتفاوتهاي خوني نيست سياهي وسپيدي نيز ،حتي،موجب نقص وفزوني نيست... خداي کعبه ...اي ..يکتا...)) بدين هنگام
کسي آهسته گويي چون نسيمي مي خزد درغار محمدرا صدا آهسته مي آيدفرود از اوج ونجوا گونه مي گردد پس آنگه مي شود خاموش.
سکوتي ژرف ووهم آلود ناگه چون درخت جادواندرغار ميرويد...
وشاخ وبرگ خود رادرفضاي قيرگون غار مي شويد
ومن درفکر آنم کاين چه کس بود،از کجا آمد؟! که ناگه اين صدا آمد:
((بخوان!))... اما جواب يبر نمي خيزد محمد ،سخت مبهوت است
گويا ،کاش ميديدم ! صدا باگرمترآوا وشيرين تر بياني باز مي گويد:
((بخوان!)).. اما محمد هم چنان خاموش
دل اندرسينه ي من باز مي ماند زکار خويش،گفتي ميروم از هوش
زمان دراضطاب وانتظارپاسخش، گويي فرو مي ماند از رفتار ((هستي) مي سپارد گوش پس از لختي سکوت-اماکه عمري بود گويي-گفت:
((من خواندن نمي دانم)) همان کس ،باز پاسخ داد: ((بخوان!بنام پرورنده ايزدت کوآفريننده است...)) واو ميخواند، امالحن آوايش
به ديگر گونه آهنگ است صدا گويي خدا رنگ است. مي خواند:
((بخوان،بنام پرورنده ايزدت،کو آفريننده است...))* * *
درودي مي تراود از لبم بر او درودي گرم * * *
غروب است وافق گلگون وخوشرنگ است ومن بنشسته ام اينجا، کنارغارپرت وساکتي ،تنها
که ميگويند روزي ،روزگاري مهبط وحي خدا بوده است، ونام آن ((حري)) بوده است.
ودر اطراف من ازهيچ سويي ردپايي نيست ودور من ، صدايي نيست...*
*-اين شعرکه درسه قسمت متوالي عرضه گرديدبرگرفته از کتاب شاهکارهايي آزاشعار مذهبي .آراسته ي رضامعصومي _نشريه ي ماه نو-انتشارات رشيدي- است وچنانکه درسر آغازذکر شد اثر طبع موسوي گرمارود ي شاعر معروف معاصرکشور ماست-صص128 -134
---پيام درد انسانهاي قرنم را زمن بشنو پيام تلخ دختربچگان ،خفته اندر گور
پيام رنج انسانهاي زيربار،وزآزادگي مهجور پيام آنکه افتاده است درگرداب
وفريادش بلنداست:((آي آدمها...)) پيام من ،پيام او،پيام ما...))
محمد(ص)غمگنانه ناله اي سرميدهد،آنگاه مي گويد: خداي کعبه ،اي يکتا!
درون سينه ها ياد تومتروک است وازبي دانشي واز بزهکاري ،:
مقام برترين مخلوق تو،انسان، بسي پايين تراز حد سگ وخوک است.
خداي کعبه ،اي يکتا!فروغي جاودان بفرست، که اين شبها بسي تار است.
ودست اهرمنها سخت در کاراست ودستي رابه مهرازآستيني باز ،بيرون کن
که:برداردبه نيروي خدايي شايد، اين افتاده پرچمهاي انسن را
فروشويد نفاق وکينه هاي کهنه از دلها دراندازد به بام کهنه ي گيتي بلند آواز
برآرد نغمه اي همساز فروپيچد بهم طومار قانونهاي جنگل را
وگويد :آي انسانها! فراگردهم آييد وفراز آييد بازآييد
صدا بردارد انسان را وگويد: هاي ، اي انسان! برابر آفريدندت ،
برابر باش! صدابردارداندرپارس ، درايران وباآن کفشگرگويد :
پسر را رو ، به هر مکتب کهخواهي نه! سپاهي زاده راباکفشگر،
ديگرتفاوتهاي خوني نيست سياهي وسپيدي نيز ،حتي،موجب نقص وفزوني نيست... خداي کعبه ...اي ..يکتا...)) بدين هنگام
کسي آهسته گويي چون نسيمي مي خزد درغار محمدرا صدا آهسته مي آيدفرود از اوج ونجوا گونه مي گردد پس آنگه مي شود خاموش.
سکوتي ژرف ووهم آلود ناگه چون درخت جادواندرغار ميرويد...
وشاخ وبرگ خود رادرفضاي قيرگون غار مي شويد
ومن درفکر آنم کاين چه کس بود،از کجا آمد؟! که ناگه اين صدا آمد:
((بخوان!))... اما جواب يبر نمي خيزد محمد ،سخت مبهوت است
گويا ،کاش ميديدم ! صدا باگرمترآوا وشيرين تر بياني باز مي گويد:
((بخوان!)).. اما محمد هم چنان خاموش
دل اندرسينه ي من باز مي ماند زکار خويش،گفتي ميروم از هوش
زمان دراضطاب وانتظارپاسخش، گويي فرو مي ماند از رفتار ((هستي) مي سپارد گوش پس از لختي سکوت-اماکه عمري بود گويي-گفت:
((من خواندن نمي دانم)) همان کس ،باز پاسخ داد: ((بخوان!بنام پرورنده ايزدت کوآفريننده است...)) واو ميخواند، امالحن آوايش
به ديگر گونه آهنگ است صدا گويي خدا رنگ است. مي خواند:
((بخوان،بنام پرورنده ايزدت،کو آفريننده است...))* * *
درودي مي تراود از لبم بر او درودي گرم * * *
غروب است وافق گلگون وخوشرنگ است ومن بنشسته ام اينجا، کنارغارپرت وساکتي ،تنها
که ميگويند روزي ،روزگاري مهبط وحي خدا بوده است، ونام آن ((حري)) بوده است.
ودر اطراف من ازهيچ سويي ردپايي نيست ودور من ، صدايي نيست...*
*-اين شعرکه درسه قسمت متوالي عرضه گرديدبرگرفته از کتاب شاهکارهايي آزاشعار مذهبي .آراسته ي رضامعصومي _نشريه ي ماه نو-انتشارات رشيدي- است وچنانکه درسر آغازذکر شد اثر طبع موسوي گرمارود ي شاعر معروف معاصرکشور ماست-صص128 -134--
وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------مژده ز میلاد ولی خدا شاه ولایت علی مرتضی مژده زمیلاد شه ملک دین حجت حق مظهر جان آفرینمفخر ایجاد وولی مبین صهر نبی ، سرور اهل یقین شیر خدا وارث خیرالوری شاه ولایت علی مر تضی مژده زمیلاد شه انس وجان نور خدا، سرور کون و مکان شاه هدی آیت امن وامان اصل ولا ، قاسم نار وجنان حبل متین لنگر ارض وسماء شاه ولایت علی مرتضی مژده زمیلاد شه بوالحسن مظهر الطاف حی ذوال منن وارث علم نبی مو تمن محور دین شاه زمین وزمن فارس صفدر شه خیبر گشا شاه ولایت علی مر تضی مژده که عالم همه گلزار شد دشن ودمن تحتها الانهار شد کون ومکان مطلع الانوار شد جلوه کنان والد اطهار شد شد متولد شه ملک ولا شاه ولایت علی مر تضی
مژده رحمت به همه شیعیان خاصه بر احباب وهمه دوستان گشت عیان جامع سر نهان ماه رخ مر تضوی شد عیان گشت عیان همسر خیر النسا. محمد حسن اسایش - به نقل از دیوان آذر خراسانی -جلد 2 -ص 31
وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم -------البش که عیان مهر فروزان آمد ظاهر از پرده ی عصمت رخ جانان آمد
سر زد ازبرج نبوت مه رخشنده ی دین روشن از نور رخش عالم امکان آمد
دختر ختم رسل هادی کل ،شاه سبل از پس پرده عیان چون مه کنعان آمد
دسته دسته ملک از عالم بالا بزمین بهر دیدار رخش خرم وخندان آمد
عزت وفضل وشرافت بنگر زامر خدا سوی زهرا زجنان حوری وغلمان آمد
ساره وآسیه ومریم وکلثوم زبهشت از پی خدمت آن زهره ی تابان آمد
آنچنان نور رخ دخت نبی جلوه نمود که قصور همه ی مکه نمایان آمد
نه همین مکه منور شده از طلعت او زسما ـابسمک یکسره رخشان آمد
شده از مکه همان نور نمایان که بطور سالهادر طلبش موسی عمران آمد
بهر این نور که در صلب خلیل الله بود نارنمرود به یک لحظهگلستان آمد
گر نبردی بزبان نوح نبی نامش را کی نجات از یم وگرداب وزطوفان آمد
یوسف مصر گراین نام نخواندی بزبان کینجاتش زچه وگوشه ی زندان آمد
چون نیاید زازل تابه ابد همتایش همسرش شیر خدا حامی قر آن امد
زین دودریای فضیلت که بهم شد واصل خارخ از ایندو نکو لولوء و مرجان آمد
نه همین ام ابیها نبی اش خوانده زحق ام فضل ،ام کتاب ، ام امامان آمد
شب مولود مهین دخت نبی فاطمه شد عرش پرنور شد وفرش چراغان آمد
تاکه تبریگ بگوید بجهان شیعه {کربلایی} زسوی نوحه سرایان آمد
اثر طبع شاد روان نادعلی کربلایی-پدر سه شهید -به نقل ازارمغان کربلا کتاب سوم -ص۶۳-۶۴--انتشارات خزر -بوذرجمهری سابق (۱۵ خرداد)- ----البشارت که عیان مهر فروزان آمد ظاهر از پرده ی عصمت رخ جانان آمد
سر زد ازبرج نبوت مه رخشنده ی دین روشن از نور رخش عالم امکان آمد
دختر ختم رسل هادی کل ،شاه سبل از پسرده عیان چون مه کنعان آمد
دسته دسته ملک از عالم بالا بزمین بهر دیدار رخش خرم وخندان آمد
عزت وفضل وشرافت بنگر زامر خدا سوی زهرا زجنان حوری وغلمان آمد
ساره وآسیه ومریم وکلثوم زبهشت از پی خدمت آن زهره ی تابان آمد
آنچنان نور رخ دخت نبی جلوه نمود که قصور همه ی مکه نمایان آمد
نه همین مکه منور شده از طلعت او زسما ـابسمک یکسره رخشان آمد
شده از مکه همان نور نمایان که بطور سالهادر طلبش موسی عمران آمد
بهر این نور که در صلب خلیل الله بود نارنمرود به یک لحظهگلستان آمد
گر نبردی بزبان نوح نبی نامش را کی نجات از یم وگرداب وزطوفان آمد
یوسف مصر گراین نام نخواندی بزبان کینجاتش زچه وگوشه ی زندان آمد
چون نیاید زازل تابه ابد همتایش همسرش شیر خدا حامی قر آن امد
زین دودریای فضیلت که بهم شد واصل خارخ از ایندو نکو لولوء و مرجان آمد
نه همین ام ابیها نبی اش خوانده زحق ام فضل ،ام کتاب ، ام امامان آمد
شب مولود مهین دخت نبی فاطمه شد عرش پرنور شد وفرش چراغان آمد
تاکه تبریگ بگوید بجهان شیعه {کربلایی} زسوی نوحه سرایان آمد
اثر طبع شاد روان نادعلی کربلایی-پدر سه شهید -به نقل ازارمغان کربلا کتاب سوم -ص۶۳-۶۴--انتشارات خزر -بوذرجمهری ارت
وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------ چرااز محفل ما اي پدر عزم سفر کردي چراازدوري رويت مرا خونين جگر کردي
رقيه دخت شاه دين شبي در شام غم افزا زهجر باب خود گشتي بسي درشيون وغو غا
سرشک ازديدگان جاري همي ناليد ومي گفتا که اي بابا ي مظلومم بکوي که گذر کردي
-------چرا از محفل ما اي پدرعزم سفر کردي ---------------------
يتيمم در بدرگشتم همي نالم زهجرانت بيا بابا دم ديگر مرابنشان بدامانت
کجا رفتي تواي باباسر وجانم بقربانت زما افسردگان بابا چرا قطع نظر کردي
-----------چرااز محفل ما اي پدر عزم سفر کردي ------------------
غريب وبي معينم من ندارم يار وغمخواري نباشد از براي من دگريار وپرستاري
بنالم درفراق تو کنم از ديده خون جاري زهجر روي خود بابا مرا نيلي ببر کردي
----------چرااز محفل ما اي پدر عزم سفر کردي---------------
نباشد طاقتم ديگر بگريم از براي تو کنم خاک سيه بر سر پدر جان در عزاي تو
کجايي اي پدر تا آنکه چينم من بلاي تو نمي دانم سفر اندر کدامين بوم بر کردي
-----------چرا از محفل مااي پدر عزم سفر کردي --------------
زضرب سيلي اعدا رخم نيلي شده بابا شکيبايي نمي باشد توانم رفته از اعضا
زدل اين عقده ام بابا زوصل روي خود بگشا زفقدانت مرا افسرده وخونين جگر کردي
----------چرا از محفل ما اي پدر عزمسفر کردي -------------
دراين ماتم سرا (ساعي) توبا خيل عزاداران نوا کن بهر آن طفل فکار شاه مظلومان
بيابي باعزاداران جزا ازايزد منان زنظم جانگدازخود جهان را نوحه گر کردي
-----چرا از محفل ما اي پدر عزمسفر کردي-------
به نقل از معراج عاشورا -اثر طبع حسينعلي خوانساري -صص 149-150-کتابفروشي اشرفي خوانسار
ماه قيام ،ماه حسين ، ماه انقلاب
ماه خروج پيشرومومنان بود
ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق
ماه ظهور عدل به اهل جهان بود
مردي قيام کرده به صحراي کربلا
کز خاندان خاتم پيغمبران بود
مردي قيام کرده که باانقلاب خون
بر هم زن رِِژيم ستم گستران بود
مردي قيام کرده که تا روز رستحيز
نام گراميش همه جا جاودان بود
فرزند با کفايت نستوه بوتراب
کز خون او زمين بلا گلستان بود
با خون نوشته است بتاريخ روزگار
هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود
بهر قيام نسل جوان برعليه ظلم
اول شهيدش اکبر زيبا جوان بود
تکميل تاشود سند سرخ انقلاب
امضاءزخون اصغر شيرين زبان بود
سيراب تا شوند همهتشنگان عدل
در خون طپيده ساقي لب تشگان بود
هفتاد وچند ياور وانصار ولشکرش
هريکچو آيت است که در خون طپان بود
عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل
سيراب زاشک دمبدم باغبان بود
قرآن ورق ورق پي تحکيم امر حق
تا نهضت مقدس دين جاودان بود
با اين قيام کاخ ستم واژگون نمود
تابر قرار مکتب خون جامگان بود
بر انتقال خون شهيدان بي کفن
گاه قيام (زين اب )قهرمان بود
هر ارض(کربلايي) وهر يوم عاشري
تا انقلاب مهدي صاحب زمان بود
نقل از شکوفه هاي غم -صص135-136-نادعلي کربلايي -موسسه مطبوعاتي خزر -تهران----
---
- سرسلسله ي مردم آزاد حسين است
آنکس که دراين ره سر وجان داد حسين است
مردي که چوکوهي ببر تيشه ي بيداد
دامن بکمر برزد واستاد حسين است
درسي به بشر داد بدستور الهي
درسش عملي بود نه کتبي ،نه شفاهي
آيين يزيدي که بري بود زانصاف
ننمود بتهديد وبه تطميع گواهي
در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد
رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد
ننهاد بزنجير ستم گردن تسليم
حنجر بدم خنجر بيداد گران داد
مردانه دراين معرکه بنهاد قدم را
بر ضدستمکار بر افراشت علم را
با نيروي يزداني وبا دست خدايي
بشکست بهم قدرت ارکان ستم را
اعلاميه از قتلگه کرب وبلا داد
با زينب وسجاد سوي شام فرستاد
اين جمله زخون بود در آن نشريه مسطور
بايد بشر از قيد اسارت شود آزاد
او کرد بنوع بشر اين قاعده تعليم
کاندر ره آزادگي از جان نبود بيم
ديگر نهراسد زستمکار ستمکش
مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظيم
هر وحشي ناکس نزند کوس تمدن
هر کافر ناحق نزند لاف تدين
اشرار باحرار نگيرند سر راه
ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن
شمشير نباشد بکف زنگي بد مست خائن نشود عالي وعالي نشود پست باشد که ببالند وننازند ونتازند
از باب زر وسيم باشخاص تهيدست
برچيده شود قاعده ورسم توحش
از مسند حق دور شود قاضي حق کش
ازبين رود منکرومعروف بيايد جاهل رهد از جهل چو عالم بزيد خوش
مردم همه با کافر وظالم بستيزند
پويند ره حق وزناحق بگريزند
کوبند همي سنگ الم بر سر بدخواه
بر فرق تبهکار همي خاک بريزند
اين حکم صريح است وبديه است ومحقق
چيره نشود حق کش وکشته نشود حق
بيداد گري را اثري نيست بعالم
زنده است حسين ابن علي آن حق مطلق-
(ازبصير اصفهاني-به نقل از شاهکارهاي ادب فارسي(اشک شفق)صص200-201 آراسته ي رضا معصومي -نشريه ماه نوع -ناشر : رشيدي -ديماه 1362 شمسي)-------------------
جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:--
تاابد جلوه گه حق وحقيقت سر توست
معني مکتب تفويض علي اکبر توست
اي حسيني که تويي مظهر آيات خداي
اين صفت از پدر وجد تو در جوهر توست
درس مردانگي عباس بعالم آموخت
زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست
طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟
آنکه بر مرگ زند خنده علي اصغر توست
اي که در کرببلا بيکس وياور گشتي چشم بگشا وببين خلق جهان ياور توست
خواهر غمزده ات ديد سرت بر ني وگفت:
آنکه بايد به اسيري برود خواهر توست
(بابي انت وامي)که تواي مکتب عشق
عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست
اي حسيني که بهر کوي عزاي تو بپاست
عاشقان رانظري دردم جان پرور توست
خواست (مهران )بزند بوسه سراپاي تورا
----
مهر تو مرا رکن نماز است حسين جان عشق تو مرا کعبه ي راز است حسين جان
روزي که شود بسته برويم در اميد
يک ذره غبار حرمت اي حرم دين در رتبه به از ملک حجازاست حسين جان
هرروزدهم بوسه بخاک حرم تو چون تربت تو مهر نماز است حسين جان
در کرببلا زان همه گلهاي نکويت اصغر گل نشکفته ي ناز است حسين جان
ازداغ تودر گوشه ي ويرانه رقيه شمعيست که در سوز وگدازاست حسين جا
گر قلب من از سينه بر آرند ببينند باذکر تو در راز ونياز است حسين جان
مي خواستم از وصف وجلال تو بگويم دل گفت که اينقصه درازاست حسين جان -اي خون خدا خسرو محمود خصائل بر درگه تو خضر اياز است حسين جان
در روز جزا کرببلايي زشفاعت بر سوي تو اش دست نياز است حسين جان -به نقل ز
شکوفه هاي غم اثر طبع ناد علي کربلايي-صص169-170
زینب با سر بریده :خطبه جانسوز زینب کرده ، عالم را مکدر در میان کوفه بنموده است غوغا دخت حیدر با بیان مرتضی ابلاغ حق بنمود وگفتا کوفیان من زینبم ، حق را نمایم آشکارا زینبم بنت علی وقهرمان کربلایم قهرمان کربلا وزاده شیر خدایم من زریشه می کنم ویرانه ، کاخ ظالمان را با بیانی می کنم ، ابلاغ آزادی جهان را
ناگهان ماهی فراز نی بدید آن نیک اختر گشت خاموش وفغان سر داد با نوی فلک فر با ندای دلخراشی گفت : ایا تو حسیسنی؟ تو حسین زینبی وآن امام عالمینی ؟
گر حسینی پس چرا پیشانیت مجروح گشته؟ گو کدامین سنگ دل پیشانیت از کین شکسته؟ تو گل بستان زهرایی چرا پزمرده گشتی/ تو سلیمان جهانی چس چرا افسرده گشتی؟
چون بدیدی زینب نالان سر سلطان خوبان گشته مجروح از جفای دشمنان وظلم عدوان آن چنان زد راس پر نورش بروی چوب محمل از سر او خون چکید وشیعه را بنموده خوندل
گفت : کی پاشیده خاکستر بروی زخمهایت ؟ من گمانم بوده خاکستر دوایی از برایت ای برادر کن نظر برحالت دختت سکینه گشته محزون وغم انگیز از جفای قوم کینه
خوبرویا زین مصیبت عالمی گردیده گریان اهل بیت مصطفی در کوچه وبازار نالان ------ کاخ تو زیر وزبر کنم :
من زینبمزکربلا آمدم به شام تا روز روشن تو زشب تیره تر کنم من زینبم به چشم حقارت مکن نظر با یک اشاره کاخ تو زیر وزبر کنم من آمدم که سلطنتت ای یزید دون
سازم فنا ونقشه تو بی اثر کنم من زینبم ستم کش وبیچاره نیستم خاک ستم به فرق سر خیره سر کنم من زینبم که دست خدایم در آستین تا دست نابکار تو از تن بدر کنم
من آمدم که زنده وجاوید وپایدار دین خدا بروی زمین سربسر کنم من زینم که کرده خدا نقطم آتشین هر جا که رو کنم همه فتح وظفر کنم
من آمدم خراب کنم کاخ قدرتت زاین رو بود اگر به خرابه مقر کنم من آمدم یزید ویزیدی مرام را روشن هویتش به جهان بشر کنم من آمدم کنون پی خون خواهی حسین
تا انتقام خود نگشم کی سفر کنم؟ من زینبم که از نظر لطف ذره را روشن دلش زنور چو وقت سحر کنم -به نقل از کاروان غم - جلد 1- ص 80-81 .محمد حسن اسایش
------1] ستایش خدای را سزاست که در یگانه گی اش بلند مرتبه و در تنهای اش به آفریدگان نزدیک است. سلطنتش پر جلال و در ارکان آفرینش اش بزرگ است، بر همه چیز احاطه دارد بی آنکه مکان گیرد و جابه جا شود و بر تمامی آفریدگان به قدرت و برهان خود چیره است.همواره ستوده بوده وخواهد بود ، مجد و بزرگی او را پایانی نیست آغاز و انجام از او و برگشت تمامی امور به سوی اوست .
{ 2 }
{4}
{6}
هان ! او بر تمامی ادیان چیره خواهد بود.
هشدار ! اوست انتقام گیرنده ی از ستمکاران.
هشدار ! اوست فتح کننده ی دژها و منهدم کننده ی آن ها !
هشدار ! اوست چیره بر تمامی قبایل مشرکان و رهنمای آنان.
هان ! همانا او یاور دین خداست.
هشدار ! او به هر ارزشمندی به اندازه ی ارزش او و به هر نادان و بی ارزشی به اندازه ی نادانی اش نیکی کند.
هان ! او نیکو و برگزیده ی خداست.
هشدار ! اوست میراث دار دانش ها و احاطه دار بر ادراک ها.
[83] هان ! او از پروردگارش خبر دهد و نشانه های او را برپا کند و استحکام بخشد .
هشدار ! اوست بالیده و استوار.
آگاه باشید ! هم اوست که اختیار امور جهانیان به او سپرده شده است.
هشدار ! او ولی خدا در زمین، داور او در میان مردم و امانت دار امور آشکار و نهان است.
{9}
(ای رسول خدا) ما را به فرمان خدا پند دادی ، درباره علی امیر مومنان و امامان پس از او ، فرزندانت از نسل او ، حسن و حسین و پیشوایان بعد از آن دو ، که خداوند بر پایشان کرده . اینک برای آنان عهد و پیمان از ما گرفته شد از دل ها ، جان ها، زبان ها و درون ها و از دستانمان ، هرکس توانست با دست و گرنه با زبان بیعت نمود دیگر پیمان نخواهیم شکست و خداوند دگرگونی از ما نبیند و از این پس فرمان تو را به نزدیک و دور از فرزندان و خویشان خواهیم رساند و خداوند را بر آن گواه گرفته او بر گواهی کافی است و تو نیز بر ما گواه باش .
البته خداوند هر صدایی را می شنود و بر اسرار دلها آگاه است (هرآن کس که هدایت پذیرد به خیر خویش پذیرفته و آن که گمراه شد به زیان خود رفته..) (زمر/41). و آن کس که بیعت کند حتماً با خداوند پیمان بسته « دست خدا بالای دستان آن هاست ...» (فتح/10)
خداوند مکّاران را تباه می کند و به باوفایان مهر می ورزد « هرکس پیمان شکند البته به زیان خود گام نهاده و آن که بر عهدش پا برجا ماند بزودی خدا او را پاداش بزرگی خواهد داد...» (فتح/10).
باسلام به همه ی شماکاربران خوب جهان
.برعکس همه ی آنهایی که از روز اول مدرسه تنها از گریه ها ی خود می گویند.من می خواهم ا ز خوشحالی روز اول مدرسه بگویم :یکی از روزهای دهه ی اول آبان ماه سال 1343 شمسی بودودریک بعد از ظهرآفتابی مادرم(که خدا رحمتش کناد )با زن همسایه در پشت بام مسجد روستا -که در کنار خانه ی ما واقع شده بود .مشغول جمع وجور کردن گندم های شیرزده بود که معمولا برای غذای زمستان آماده می کردند ومن هم که دوسه روزبودبه جهت تما م شدن قالین بیکار بودم تا قالین بعدی برای بافت آماده وسر کار روی دار قالین بافی کشیده شود ومن به کارخانه باز گردم درآن بعد ظهر آفتابی با یک بچه ی دیگر درکنار مادرم مشغول بازی گوشی ودوندگی بر اطراف گنبذ مسجد بودیم که نا گهان صدای بوق یگ ماشین جیپ روسی چادری توجه ما را به خود جلب کرد با عجله به سمت ماشین رفتیم که سه نفر آز آن پیاده شدند وبعد از سلام وعلیک با یک نفر از مردم روستابه سمت خانه های ده روانه شدند تا دوری در کوچه های روستا بچرخند وقدم زنند وراهنما ده را به سپاه دانش تازه از شهر رسیده معرفی کند .من به پشت بام مسجد بر گشتم ودیدم یکی از مردان ده که فرزندش در کلاس ششم ابتدایی درروستا ی مجاور درس می خواندبرای مادرم تعریف می کرد ومی گفت چند روزپیش به شهر رفته بودم در شهر می گفتند : می خواهند برای تما م روستاها معلم مجانی بفرستند تا بچه ها را با سواد کنند.اوادامه داد : اقای بهنیا کارمند اداره ی ثبت اسنادبیرجند به همراه یک معلم (سپاه دانش ) ویک راهنمااز شهر آمده اند تا ده را به معلم نشان بدهند .خیلی خوب است کاش چند سال قبل این معلم ها را می فرستادند تا ما هم بچه های مان را به روستای خراشاد برای درس خواندن نمی فرستادیم.من که ازشنیدن حرفهای حاجی غلامرضا ذوق زده شده بودم در پوست نمی گنجیدم چون از دست استاد قالی باف که هرروز مرا کتک می زد دلم خون بود وحالا می توانستم به بهانه ی رفتن به مدرسه از کار قالیبافی سربازنم واز دست استاد راحت شوم ونفس تازه ای بکشم .دقایقی طول کشید تا سپاه دانش وراهنمای تعلیماتی وآقای بهنیا در کوچه های روستا چرخی زدند وبه میدان ده با ز گشتند و با یک مرد ازاهالی روستا کمی صحبت کردند وبعد سپاه دانش را به باغ آقای بهنیا بردند وبه برزگر باغ سپردند تا شب از او پذیرایی کندوراهنما ی سپاه دانش وآقای بهنیا-خداوند هردوراغریق رحمت خودگرداند- به شهربا همان ماشین باز گشتند.من هم شناسنامه ام را از مادرم گرفتم که صبح برای رفتن به مدرسه آماده باشم وآن شب از شادی خوابم نمی برد .خلاصه.فرداصبح شد وما در کنارجوی آبی که ازکنار میدان روستا واز میان خانه های ده می گذشت آب بازی می کردیم ومادرم داشت لباس می شست ودوسه مرد هم در میدان ده منتظر بودندکه سپاه دانش با لباسهای مرتب واطوزده حدود ساعت 7-30 بامدادبه میدان ده آمد وبعد از سلام وعلیک واحوالپرسی بادومردی که آنجا آماده بودند.حرفهایی زد ومعلوم شد که باید از مردم روستا با صدای بلند دعوت کنند تا شناسنامه های فرزندان مدرسه ای خود را بیاورند تا سپاه دانش اسم آنها را در دفترثبت کند وبه شهر برود وبرای آنها کتاب وقلم ودفتر وغیره تهیه کند وبهروستابر گردد .یک نفر با صدای بلند جارزد وفریادزد : اهای مردم ده شناسنامه های بچه های خود را بیاورید تا اسم آنها رابرای مدرسه بنویسند ویک نفر برداشت وگفت کو؟بچه ای که به مدرسه برود همه پشت کار قالیبافی هستندوکسی بچه نمی دهد که به مدرسه برود ومرد دیگری که حاجی محمد نام داشت وشوهر عمه ام بود، گفت:این بچه واشاره به من کرد ومن هم که خیلی ذوق مدرسه رفتن داشتم وودوازده سال وهفت ماه هم سن من بودپریدم توی خانه ی خود وشناسنامه ام را فورا آوردم وبه دست شوهر عمه ام دادم تا او بدست سپاه دانش داد.سپاه دانش اولین اسمی را که برای مدرسه نوشت ویادداشت نمود.اسم من بود وکم کم مردم شناسنامه ها را آوردند واسم حدود سیزده (13) نفر را برای رفتن به مدرسه آقامعلم روزهای بعد یادداشت کرد وسپس.از مردم ده برای رفتن به شهر راهنمایی و کمک خواست تاروانه ی شهر شود روستا از خودماشین نداشت واتوبوسی هم که از روستای شش کیلومترپایینتر به شهر میرفت وغروب بر می گشت رفته بود .باز هم همان حاجی غلامرضا رفت والاغ خودرا آماده کرد ویک نالین رنگین نرم هم بر پشت الاغ گذاشت تا سپاه دانش با آن حدود 14 کیلومتر راه را بپیماید تا به لب جاده ی بیرجند -زاهدان برسد واز آنجا با ماشینهای عبوری که از زاهدان می آیند به شهربیرجند برودمن هم به سفارش صاحب الاغ مامور شدم همراه آقا معلم تالب جاده بروم والاغ را در آخر کار به روستا بر گردانم وآقا معلم رفت ودرخانه ی موقتی دیشب آماده شد ووما هم با حاجی غلامرضاالاغ را به کنار قرستان ده وکنار ّباغ آقای بهنیا آوردیم تا وقتی آقا معلم برسد بتواند سوار آلاغ شود .وقتی معلم آمد که راهی شهر شود پرسید چگونه باید سوار آلاغ شوم وصاحب الاغ الاغ را بکنار بلندی برد وبا معذرت خواهی فراوان پرید بالای آلاغ وگفت : این جوری سوار شوید.بعدپایین آمد والاغ را ایستاده نگه داشت تا آقا معلم با زحمت سوارآلاغ شد وراه آفتادیم به سوی جاده.بعد از دوساعت به کنارجاده رسیدیم ونیم ساعتی هم طول کشید تا یک کامیون باری از سمت زاهدان آمد وبا خواهش والتماس آقامعلم روزهای بعدمن سوار کامیون شدوبه شهر رفت ومن هم با خوشحالی آلاغ را سوارشدم وبه ده باز گشتم ولحظه شماری می کردم که چه وقت سپاه دانش ازشهر به روستا بر گردد؟سه روز طول کشید تا معلم از شهربه روستای ما برگشت ومقداری نقشه وووسایل دیگر با خود از شهر آورده بودومن هم در تمام این سه شبانه روز نمی خوابیدم ومنتظر بودم معلم بیاید ومن زودتربه مدرسه بروم.شبی که سپاه دانش به روستا باز گشت .صبح روز بعد که 15 آبان ماه سال 1343 بود ما بعد از خوردن صبحانه آماده ی رفتن به کلاس سپاه دانش شدیم وقبل ازرسیدن به باغ آقای بهنیا که معلم در آن جا مستقر بودوقرار بود در همان جابه مادرس بدهد،می خواندیم:خورشید خانم آفتاب کن یک مشت برنج تو آب کن ما بچه های کردیم ازسرمایی بمردیم .سرانجام سپاه دانش ازخانه بیرون آمد وماراصدا زد که به پشت بام برویم ودر آفتاب درمقابل اتاق اومرتب بنشینیم وما هم این کار راکردیم.معلم به نزد ما آمد وسلام کرد واسم تمامی بچه ها رایک به یک پرسید.من آخرین نفری بودم که در کنار دیگران در سمت راست بچه ها قرار گرفته بودم .بعدگفت :بچه ها ! اسم من :محمد رضا شاهقلی است وشمامرا به اسم آقا معلم صدا کنید.آنگاه چند نقشه آورد وروی دیوار نصب کرد که روی یکی، چهار قوری بودوروی دیگری چهار آهوبودوروی دیگری چهار کاهوویا روی دیگری چهار سینی بود که یکی باسه تای دیگر فرق داشت ومثلا یکی از قوری ها دسته نداشت ویکی ازآهوها دم نداشت و.به همین طریق .ازتمای بچه هاخواست که :صدای آهو کاهورا با صدای بلندفریاد کنند وبگویند : اخرآهو وکاهو ٌصدای اودارد وبعد گفت درنوشتن هم آخر آهو صدای آو دارود ونیز:گفت آخر قوری وسینی هم صدای :ای داردودرموردنقشه های بعدی هم همین طورتوضیح داد ووقتی از همه ی بچه ها خواست که در قوری ها چه فرقی می بینندهمه ی افراداشتباه پاسخ دادند ووقتی ازمن پرسید : شما بگو .گفتم :یکی از قوریها دسته ندارد ویکی از آهوهادم ندارد.پرسید اسم شما چیست ؟با خجالت گفتم:محمد حسن.آقا معلم خطاب به همه ی بچه ها گفتّ برای اقا محمد حسن دست بزنیدوهمه دست زدندوبا لاخره نزدیک ظهرگفت: بروید به خانه های تان وبعدازظهر ساعت 2 دوبار ه به کلاس بیایید وماهم عصر به کلاس آمدیم وبعداز توضیحات معلم ساعت 4 به خانه باز گشتیم در حالی که هیچ بچه ای هم گریه نکرده بود وهمگی هم از داشتن چنین معلم خوبی خوشحال بودیم ودر پوست خود از شادی نمی گنجیدیم.وبه این ترتیب روز اول ودوهفته ی اول مادر مدرسه صرف آموزش از روی نقشه ها شد وتا درسفربعدی آقامعلم از شهر برای ماکتاب ودفتر وقلم آورد وآولین کلمه ای که به ما یاد داد :اب وبابا بودوما هم درسن دوازده سالگی به مدرسه پا نهادیم ومن توانستم در طول یک سال مدرسه سه کلاس اول ودوم وسوم را بخوانم وسال بعد راهی کلاس چهارم در روستای مجاورشوم.موید باشید یادآن روز اول مدرسه بخیر .محمد حسن اسایش---
باسلام به همه ی شماکاربران خوب جهان
.برعکس همه ی آنهایی که از روز اول مدرسه تنها از گریه ها ی خود می گویند.من می خواهم ا ز خوشحالی روز اول مدرسه بگویم :یکی از روزهای دهه ی اول آبان ماه سال 1343 شمسی بودودریک بعد از ظهرآفتابی مادرم(که خدا رحمتش کناد )با زن همسایه در پشت بام مسجد روستا -که در کنار خانه ی ما واقع شده بود .مشغول جمع وجور کردن گندم های شیرزده بود که معمولا برای غذای زمستان آماده می کردند ومن هم که دوسه روزبودبه جهت تما م شدن قالین بیکار بودم تا قالین بعدی برای بافت آماده وسر کار روی دار قالین بافی کشیده شود ومن به کارخانه باز گردم درآن بعد ظهر آفتابی با یک بچه ی دیگر درکنار مادرم مشغول بازی گوشی ودوندگی بر اطراف گنبذ مسجد بودیم که نا گهان صدای بوق یگ ماشین جیپ روسی چادری توجه ما را به خود جلب کرد با عجله به سمت ماشین رفتیم که سه نفر آز آن پیاده شدند وبعد از سلام وعلیک با یک نفر از مردم روستابه سمت خانه های ده روانه شدند تا دوری در کوچه های روستا بچرخند وقدم زنند وراهنما ده را به سپاه دانش تازه از شهر رسیده معرفی کند .من به پشت بام مسجد بر گشتم ودیدم یکی از مردان ده که فرزندش در کلاس ششم ابتدایی درروستا ی مجاور درس می خواندبرای مادرم تعریف می کرد ومی گفت چند روزپیش به شهر رفته بودم در شهر می گفتند : می خواهند برای تما م روستاها معلم مجانی بفرستند تا بچه ها را با سواد کنند.اوادامه داد : اقای بهنیا کارمند اداره ی ثبت اسنادبیرجند به همراه یک معلم (سپاه دانش ) ویک راهنمااز شهر آمده اند تا ده را به معلم نشان بدهند .خیلی خوب است کاش چند سال قبل این معلم ها را می فرستادند تا ما هم بچه های مان را به روستای خراشاد برای درس خواندن نمی فرستادیم.من که ازشنیدن حرفهای حاجی غلامرضا ذوق زده شده بودم در پوست نمی گنجیدم چون از دست استاد قالی باف که هرروز مرا کتک می زد دلم خون بود وحالا می توانستم به بهانه ی رفتن به مدرسه از کار قالیبافی سربازنم واز دست استاد راحت شوم ونفس تازه ای بکشم .دقایقی طول کشید تا سپاه دانش وراهنمای تعلیماتی وآقای بهنیا در کوچه های روستا چرخی زدند وبه میدان ده با ز گشتند و با یک مرد ازاهالی روستا کمی صحبت کردند وبعد سپاه دانش را به باغ آقای بهنیا بردند وبه برزگر باغ سپردند تا شب از او پذیرایی کندوراهنما ی سپاه دانش وآقای بهنیا-خداوند هردوراغریق رحمت خودگرداند- به شهربا همان ماشین باز گشتند.من هم شناسنامه ام را از مادرم گرفتم که صبح برای رفتن به مدرسه آماده باشم وآن شب از شادی خوابم نمی برد .خلاصه.فرداصبح شد وما در کنارجوی آبی که ازکنار میدان روستا واز میان خانه های ده می گذشت آب بازی می کردیم ومادرم داشت لباس می شست ودوسه مرد هم در میدان ده منتظر بودندکه سپاه دانش با لباسهای مرتب واطوزده حدود ساعت 7-30 بامدادبه میدان ده آمد وبعد از سلام وعلیک واحوالپرسی بادومردی که آنجا آماده بودند.حرفهایی زد ومعلوم شد که باید از مردم روستا با صدای بلند دعوت کنند تا شناسنامه های فرزندان مدرسه ای خود را بیاورند تا سپاه دانش اسم آنها را در دفترثبت کند وبه شهر برود وبرای آنها کتاب وقلم ودفتر وغیره تهیه کند وبهروستابر گردد .یک نفر با صدای بلند جارزد وفریادزد : اهای مردم ده شناسنامه های بچه های خود را بیاورید تا اسم آنها رابرای مدرسه بنویسند ویک نفر برداشت وگفت کو؟بچه ای که به مدرسه برود همه پشت کار قالیبافی هستندوکسی بچه نمی دهد که به مدرسه برود ومرد دیگری که حاجی محمد نام داشت وشوهر عمه ام بود، گفت:این بچه واشاره به من کرد ومن هم که خیلی ذوق مدرسه رفتن داشتم وودوازده سال وهفت ماه هم سن من بودپریدم توی خانه ی خود وشناسنامه ام را فورا آوردم وبه دست شوهر عمه ام دادم تا او بدست سپاه دانش داد.سپاه دانش اولین اسمی را که برای مدرسه نوشت ویادداشت نمود.اسم من بود وکم کم مردم شناسنامه ها را آوردند واسم حدود سیزده (13) نفر را برای رفتن به مدرسه آقامعلم روزهای بعد یادداشت کرد وسپس.از مردم ده برای رفتن به شهر راهنمایی و کمک خواست تاروانه ی شهر شود روستا از خودماشین نداشت واتوبوسی هم که از روستای شش کیلومترپایینتر به شهر میرفت وغروب بر می گشت رفته بود .باز هم همان حاجی غلامرضا رفت والاغ خودرا آماده کرد ویک نالین رنگین نرم هم بر پشت الاغ گذاشت تا سپاه دانش با آن حدود 14 کیلومتر راه را بپیماید تا به لب جاده ی بیرجند -زاهدان برسد واز آنجا با ماشینهای عبوری که از زاهدان می آیند به شهربیرجند برودمن هم به سفارش صاحب الاغ مامور شدم همراه آقا معلم تالب جاده بروم والاغ را در آخر کار به روستا بر گردانم وآقا معلم رفت ودرخانه ی موقتی دیشب آماده شد ووما هم با حاجی غلامرضاالاغ را به کنار قرستان ده وکنار ّباغ آقای بهنیا آوردیم تا وقتی آقا معلم برسد بتواند سوار آلاغ شود .وقتی معلم آمد که راهی شهر شود پرسید چگونه باید سوار آلاغ شوم وصاحب الاغ الاغ را بکنار بلندی برد وبا معذرت خواهی فراوان پرید بالای آلاغ وگفت : این جوری سوار شوید.بعدپایین آمد والاغ را ایستاده نگه داشت تا آقا معلم با زحمت سوارآلاغ شد وراه آفتادیم به سوی جاده.بعد از دوساعت به کنارجاده رسیدیم ونیم ساعتی هم طول کشید تا یک کامیون باری از سمت زاهدان آمد وبا خواهش والتماس آقامعلم روزهای بعدمن سوار کامیون شدوبه شهر رفت ومن هم با خوشحالی آلاغ را سوارشدم وبه ده باز گشتم ولحظه شماری می کردم که چه وقت سپاه دانش ازشهر به روستا بر گردد؟سه روز طول کشید تا معلم از شهربه روستای ما برگشت ومقداری نقشه وووسایل دیگر با خود از شهر آورده بودومن هم در تمام این سه شبانه روز نمی خوابیدم ومنتظر بودم معلم بیاید ومن زودتربه مدرسه بروم.شبی که سپاه دانش به روستا باز گشت .صبح روز بعد که 15 آبان ماه سال 1343 بود ما بعد از خوردن صبحانه آماده ی رفتن به کلاس سپاه دانش شدیم وقبل ازرسیدن به باغ آقای بهنیا که معلم در آن جا مستقر بودوقرار بود در همان جابه مادرس بدهد،می خواندیم:خورشید خانم آفتاب کن یک مشت برنج تو آب کن ما بچه های کردیم ازسرمایی بمردیم .سرانجام سپاه دانش ازخانه بیرون آمد وماراصدا زد که به پشت بام برویم ودر آفتاب درمقابل اتاق اومرتب بنشینیم وما هم این کار راکردیم.معلم به نزد ما آمد وسلام کرد واسم تمامی بچه ها رایک به یک پرسید.من آخرین نفری بودم که در کنار دیگران در سمت راست بچه ها قرار گرفته بودم .بعدگفت :بچه ها ! اسم من :محمد رضا شاهقلی است وشمامرا به اسم آقا معلم صدا کنید.آنگاه چند نقشه آورد وروی دیوار نصب کرد که روی یکی، چهار قوری بودوروی دیگری چهار آهوبودوروی دیگری چهار کاهوویا روی دیگری چهار سینی بود که یکی باسه تای دیگر فرق داشت ومثلا یکی از قوری ها دسته نداشت ویکی ازآهوها دم نداشت و.به همین طریق .ازتمای بچه هاخواست که :صدای آهو کاهورا با صدای بلندفریاد کنند وبگویند : اخرآهو وکاهو ٌصدای اودارد وبعد گفت درنوشتن هم آخر آهو صدای آو دارود ونیز:گفت آخر قوری وسینی هم صدای :ای داردودرموردنقشه های بعدی هم همین طورتوضیح داد ووقتی از همه ی بچه ها خواست که در قوری ها چه فرقی می بینندهمه ی افراداشتباه پاسخ دادند ووقتی ازمن پرسید : شما بگو .گفتم :یکی از قوریها دسته ندارد ویکی از آهوهادم ندارد.پرسید اسم شما چیست ؟با خجالت گفتم:محمد حسن.آقا معلم خطاب به همه ی بچه ها گفتّ برای اقا محمد حسن دست بزنیدوهمه دست زدندوبا لاخره نزدیک ظهرگفت: بروید به خانه های تان وبعدازظهر ساعت 2 دوبار ه به کلاس بیایید وماهم عصر به کلاس آمدیم وبعداز توضیحات معلم ساعت 4 به خانه باز گشتیم در حالی که هیچ بچه ای هم گریه نکرده بود وهمگی هم از داشتن چنین معلم خوبی خوشحال بودیم ودر پوست خود از شادی نمی گنجیدیم.وبه این ترتیب روز اول ودوهفته ی اول مادر مدرسه صرف آموزش از روی نقشه ها شد وتا درسفربعدی آقامعلم از شهر برای ماکتاب ودفتر وقلم آورد وآولین کلمه ای که به ما یاد داد :اب وبابا بودوما هم درسن دوازده سالگی به مدرسه پا نهادیم ومن توانستم در طول یک سال مدرسه سه کلاس اول ودوم وسوم را بخوانم وسال بعد راهی کلاس چهارم در روستای مجاورشوم.موید باشید یادآن روز اول مدرسه بخیر .محمد حسن اسایش---
شغل اصلی مردم روستای کوچ از ایام قدیم کشاورزی ودامداری وقالیبافی وسبد بافی ونجاری وبعضی صنایع دستی وبافندگی چون جاجیم بافی-کرباس بافی -قالیچه بافی وسبد بافی وامثالهم بوده است در کار کشاورزی بیشتر محصولاتی چون : گندم وجو وسیب زمینی -عدس -نخود -سیر وپیاز وشنبلیله -شوید -لوبیا قرمز واز این قبیل بوده است ومحصولات مهم سردرختی این روستا عبارت بوده است از :انگور سیاه وانگور حسینی - سیب درختی وبه وگردو وتوت وکمی هم شاه توت -زرد آلو وآلبابالو وگوجه ی درختی وسنجد وانار وانجیروکشته توت یا همان توت خشک وبادام وبادمک کوهی که به دک معروف است مهمترین محصول سردرختی کوچ گردوبوده است که بانام جوز از آن یاد می شود .شلغم وزردک محلی وچغندر هم از دیگر محصولات این روستا بوده است ودر کنار آن مقداری هم سبزی از قبیل : نعنا -بادام تره -کوجه فرنگی -تره -سلمه .تره سیروچند نوع سبزی خوردن بوده است .زعفران هم از محصولاتی بوده است که در بهار وتابستان احتیاج به آب نداشته است وتنها در اوایل مهر ماه به آن آب می داده اند .هوای این روستا بسیار مطیوع وییلاقی بوده است .بطوری که در بعضی از سالهادراول مهرماه آب کاملا یخ می بسته است .سوخت مردم این روستا در گذشته هیزم صحرا وکنده ی درختان بوده است ودر پنجاه ساله ی اخیرهم در کنار چوب وهیزم ازنفت هم استفاده می کرده اند اما در زمستان کرسی هارا حتما با زغال چوب وآتش کنده گرم نگه می داشته اند چند سالی است که برق به این روست آمده است وحلا هم در زمستان از بخاری برقی ودر تابستان ازیخچال هم استفاده می شود وجادهی این روستا به بیرجند هماز مسیر کوچ ملک آباد -خراشاد -به بیرجند اسفالت گردیده است تا بیست سال قبل این روست از خود مینی بوس داشت .اما همین که جمعیت کم شد مینی بوس هم خط روستا به بیرجند را تعطیل نمود وبه روستای «ود وحاجی آباد ونوکند رفت تا به شهر بیرجند وممود وحاجی آباد ونوکند سرویس رفت وبرگشت داشته باشد ومردم چند سالی با اتوبوس خراشاد به بیرجند می رفتند اما چند سال است که اتوبوس خراشاد هم به علت کمبود جمعیت منطقه وازدیاد ماشینهای سواری شخصی تعطیل گردیده است وحلا مردم برای رفت وآمد از ماشین شخصی ویا تاکسی تلفنی استفاده می کنند. .در کار گله وگوسفند داری هم در گذشته این مردم استاد بوده اند وانواع گوسفند ومیش وبز وبزغاله وبره را وگاو گوساله را پرورش میداده اند واز شیر آنها انواع محصول خوراکی چون -ماست .دوغ وقروت که حاصل جوشاندن دوغ است ونیز کره ی محلی وروغن زرد بدست می آورده اند. در زمستان هم که کار کشاورزی کمتر می شده است اکثر مردان به کار سبد بافی وتختک برنج ریزی وشولگ قروت دان وسبد شلغم شویی وگاو سبد یا گوسبد وکالک بز وکرتی وسبدفنجان دان وسبددوک ریسی وامثال آن وحتی زنبر بافی می پرداخته اند وزنان هم به کار قالیبافی یا دوک ریسی وریشتن پشم وپنبه وتهیه نخ برای قالین ویا تون کرباسبافی مشغول بوده اند .علاوه براین دراین روستا ملاهای بزرگی بوده اند که تعدای از این ملاها بنامهای : ملاهاشم- آخوند میرمحمد- آخوند زین العابدین- آخوند میر هاشم -آخوند ملامصیب -آخوند ملامحمد حسن -آخوند ملامحمد علی _آخوند ملا محمد بخش الله - آخوند ملامحمد حسین -آخوندمیر علی -آخوند ملاغلام حسین-آخوند ملا حسن صالح -نامیده می شده اند -ملاکربلایی حاج علی -کربلایی حاج غلامحسین -کربلایی علی افروز (از مداحان معروف واز دراویش سرشناس منطقه) -بوده است-از میان معلمان این روستا می توان ازافراد ذیل نام برد :دکتر محمد رضا بهنیا فرزند مرحوم محمد بهنیا که بهنیا خود اولین کارمند این روستا در اداره ی ثبت اسناد وبعدا داگاه شهر بیرجند بوده است ودکتر بهنیا با نوشتن کتاب معروف بیرجند نگین کویر را همه بخوبی می شناسند بعد از بهنیا معلمان ودبیران عباتند از :مرحوم محمدحسن عسکری-مرحوم محمد حسین حبیب نیا (دبیر شیمی ) -محمد علی کوچی -غلامحسین کوچی -محمد کوچی -محمد علی صبوری محمد کوچی -علی کوچی فاطمه کوچی -صدیقه افروز-مرحوم محمد رضا افروز -زین العبدین کوچی -حسن رضا آزادگان وتعدادی دیگر که اکنون نام آنها در خاطرم نیست -از میان کارمندان بانک بایداز افراد ذیل نام برد :حمید آقا بهنیا که خود معاون چندین بانک معروف ایران از جمله بانک تهران -بانک فرهنگیان -بانک ملت درتهران ومشهد در قبل وبعد از انقلاب بوده است واکنون به افتحار باز نشستگی نایل آمده است .محمدرضا سورگی -حسین کوچی محمد کوچی-علی کوچی-مهدی الهامیان .اماازمیان کارمندان پست در راس همه باید از ذبیح الله فتاحیان نام بر دکه سالهاست به افتخار باز نشسگی نایل آمده است وهم اکنون در کار کشاورزی دستی دارد --اقای محمد سامانی -محمد علی معنوی پور وعلی علی آبادی -علی کوچی وفرزند محمدعلی آزادگان هم از دیگر کارمندان اداره ی پست بیرجند از این روستا بوده وهستند .ازمیان کارمندان ارتش ونیروی انتظامی وراهنمایی ورانندگی هم باید از افراد ذیل نام برد :اسحاق یادکار کارمند ژاندارمری که به رحمت خدا رفته است -علیرضا الهامیان -محمد رضا معنوی پور هردو ازنیروهای زبده ی نیروی انتظامی -آقای ...صبوری از نیروهای ویژه نیروی انتظامی ومحمدعلی کوچی از افسران زبده ونیک نام رانندگی وراهنمایی ونیز مرحوم سید محمد رضوی که چهل سال است به رحمت ایزدی رفته از اولین نیروهای ژاندارمری بوده است از سرهنگ موسی محققوبرادش علی کوچی نیز باید به عنوان بچه های انقلاب وکمیته انقلاب نام برد که بتازگی باز نشست گردیده است .ازمیان کارمندان بهداری بایداز مسلم افروز وخواهرشان ونیز یاسین کوچی وفاطمه کوچی وزهراکوچی وتعدادی دیگرنامبرد .ازمیان اینها باید از دودختر محمد علی حسن زاده مفرد نام برد که یکی دکتر چشم ودیگری دکتر داروسازمی باشد وبه خدمت مشغول است .هم چنین از خانم فتاحیان باید به عنوان یک پرستار موفق در بیمارستانهای بیرجند نام برد در کناراینها چندین نفر در فرودگاه های کشور وچندین نفر هم در دانشگاه پزشکی وتعدادی هم در کویرتایر وکارخانجات دیگر ونیز نمایندگی روزنامه هاوقرارگاه محمد رسول الله ونیز مرزبانی مشغول بکارند که به علت نداشتن حضور ذهن از نامبردن آنها خودداری می شود. ادامه ی معرفی اطلاعات ر وستای کوچ را بوقتی دیگر موکول می کنم .----مناجات سحریا شوخوانی در روستای کوچ نهارجان -قسمت اول ودوم :---در روستای کوچ نهارجان بیرجندوبسیاری ازروستاهای دیگراین شهرستان رسمی زیبا به نام شوخوانی(شب خوانی)که درواقع یک نوع مناجات باخدابوده است.مرسوم بوده وهنوزهم اجرا میشودوبه شرح ذیل است که برای مخاطبان وکاربران جهان بیان میگرددویکی از رسوم زیبای ماه رمضان است.هنگام سحرکه می شوداز قدیم مردم ده باصدای خروس خانه بیدارمیشده اند وچون پاس دوم را خروس می خوانده است می فهمیده اند که حالاوقت سحر خوانی یا شوخوانی یا همان مناجات سحرماه رمضان است وناگفته نماندکه علاوه بر صدای خروس ازروی مکان ستاره های آسمان مثلا دب اکبرکه به هفت دختران هم معروف است ویاا زروی جایگاه سه استارکه همان سه ستاره روشن درآسمان است پی به وقت سحر می برده اند و یا ازروی مکان ستاره ی دیگری که به ستاره سحری در نزد مردم روستامعروف است پی می برده اند که حالا وقت اذان صبح است زیرا تاحدود 50سال پیش اصلا ساعتی در روستا وجود نداشته که باساعت بیدارشوند وبه وقت سحر یا اذان صبح پی ببرند.خلاصه چون با صدای خروس بیدارمی شده اند ویا با دیدن ستاره به وقت سحرپی میبرده اند سه یاچهارنفرکه ازآواز وصدای خوبی هم بر خورداربوده اندبه پشت بام خانه ها می رفته اند ویک نفرهم که همسایه ی مسجد بوده است بربالای بام مسجدمی رفته است وهر کدام از این شوخوانان یا شب خوانان تعدادی از اشعاری راکه ذیلا درج میگردد می خوانده اند وبه عبارتی باخدا مناجات می کرده اندتاباشنیدن صدای مناجات یاهمان شوخوانی یاشب خوانی مردم روستا بیدارشوند وسحری بخورندوآماده برای نماز صبح وگرفتن روزه بشوندواما اشعاری که می خوانده اند به ترتیب ذیل شروع میشده است که در چندقسمت به سمع ونظر خوانندگان می رسد: ابتدا می کنم زبسم الله بعد از آن لا اله الا الله ازمحمد مدد همی طلبم کرمی از علی ولی الله یاالله(کلمه یا الله بعد ازهردوبیت وبه عبارت بهتربعد از هر رباعی تکرارمیشده است) 2-گوینده ی لا اله الا اللهم بردین محمد ورسول اللهم برذکر دوازده امامم شب وروز خاک قدم علی ولی اللهم یا الله 3-یارب برسالت رسول ثقلین یارب به غزاکننده ی بدروحنین عصیان مرا دونیمه کندرعرصات نیمی به حسن ببخش ونیمی به حسین یاالله 4-یارب به محمدکه علی یاور ماست ختم همه انبیا پیغمبرماست ازگرمی آفتاب محشر غم نیست تا سایه ی مرتضی علی بر سرماست یا الله 5-یارب تو مرا غلام حیدر گردان گرراه غلط کنم مرا برگردان گرتشنه شوم دراین بیابان نجف سیرآب مرازحوض کوثر گردان یا الله 6-یارب به محمدوعلی وزهرا یارب به حسین وحسن وآل عبا کز لطف بر آر حاجتم در دوسرا بی منت خلق یاعلی الاعلی یاالله 7-الله تویی ازدلم آگاه تویی گمراه منم برنده ی راه تویی هر مورچه ای که دم زند درته چاه ازدم زدن مورچه آگاه تویی یا الله 8-یارب برسان توحضرت صاحب را فرزند علی بن ابیطالب را کزدوری او همیشه درفریادم مانندسگی که گم کندصاحب را - یا الله 9-یارب زکرم دری برویم بگشا راهی که دراو نجات باشد بنما مستغنیم از هردو جهان کن بکرم جز یادتو هر چه هست بر از دل ما- یا الله 10-یارب مکن ازلطف پریشان مارا هرچندکه هست جرم وعصیان مارا ذات تو غنی بوده وما محتاجیم محتاج به غیرخود مگردان مارا -یاالله 11-بازا بازا هرآنچه هستی بازآ گرکافروگبر وبت پرستی باز آ این درگه ما درگه نومیدی نیست صد باراگرتوبه شکستی بازآ - یاالله 12- ای ذات وصفات تو مبرا زعیوب یک نام زاسماء توعلام غیوب رحم آرکه عمروطاقتم رفت بباد نه نوح بود نام مرا ، نه ایوب - یاالله 13-از بارگنه شدتن مسکینم پست یارب چه شوداگرمرا گیری دست گردرعملم آنچه تراشاید نیست اندر کرمت آنچه مرا باید هست - یاالله 14-عصیان خلایق ار چه صحرا صحراست در پیش عنایت تو یک برگ گیاست هرچند گناه ماست کشتی کشتی غم نیست که رحمت تو دریا دریاست. یاالله 15-یارب به علی بن ابیطالب وآل آن شیر خداوبر جهان جل جلال کاندرسه مکان رسی به فریاد همه اندردم نزع ومرگ وهنگام سوال.- یا الله* *- این اشعارشوخوانی یاشب خوانی -ادامه داردکه دنبالهِ آ نرا درفرصتی دیگروبزودی تقدیم کاربران خواهم نمود.منتظر باشید.محمدحسن اسایش
شغل اصلی مردم روستای کوچ از ایام قدیم کشاورزی ودامداری وقالیبافی وسبد بافی ونجاری وبعضی صنایع دستی وبافندگی چون جاجیم بافی-کرباس بافی -قالیچه بافی وسبد بافی وامثالهم بوده است در کار کشاورزی بیشتر محصولاتی چون : گندم وجو وسیب زمینی -عدس -نخود -سیر وپیاز وشنبلیله -شوید -لوبیا قرمز واز این قبیل بوده است ومحصولات مهم سردرختی این روستا عبارت بوده است از :انگور سیاه وانگور حسینی - سیب درختی وبه وگردو وتوت وکمی هم شاه توت -زرد آلو وآلبابالو وگوجه ی درختی وسنجد وانار وانجیروکشته توت یا همان توت خشک وبادام وبادمک کوهی که به دک معروف است مهمترین محصول سردرختی کوچ گردوبوده است که بانام جوز از آن یاد می شود .شلغم وزردک محلی وچغندر هم از دیگر محصولات این روستا بوده است ودر کنار آن مقداری هم سبزی از قبیل : نعنا -بادام تره -کوجه فرنگی -تره -سلمه .تره سیروچند نوع سبزی خوردن بوده است .زعفران هم از محصولاتی بوده است که در بهار وتابستان احتیاج به آب نداشته است وتنها در اوایل مهر ماه به آن آب می داده اند .هوای این روستا بسیار مطیوع وییلاقی بوده است .بطوری که در بعضی از سالهادراول مهرماه آب کاملا یخ می بسته است .سوخت مردم این روستا در گذشته هیزم صحرا وکنده ی درختان بوده است ودر پنجاه ساله ی اخیرهم در کنار چوب وهیزم ازنفت هم استفاده می کرده اند اما در زمستان کرسی هارا حتما با زغال چوب وآتش کنده گرم نگه می داشته اند چند سالی است که برق به این روست آمده است وحلا هم در زمستان از بخاری برقی ودر تابستان ازیخچال هم استفاده می شود وجادهی این روستا به بیرجند هماز مسیر کوچ ملک آباد -خراشاد -به بیرجند اسفالت گردیده است تا بیست سال قبل این روست از خود مینی بوس داشت .اما همین که جمعیت کم شد مینی بوس هم خط روستا به بیرجند را تعطیل نمود وبه روستای «ود وحاجی آباد ونوکند رفت تا به شهر بیرجند وممود وحاجی آباد ونوکند سرویس رفت وبرگشت داشته باشد ومردم چند سالی با اتوبوس خراشاد به بیرجند می رفتند اما چند سال است که اتوبوس خراشاد هم به علت کمبود جمعیت منطقه وازدیاد ماشینهای سواری شخصی تعطیل گردیده است وحلا مردم برای رفت وآمد از ماشین شخصی ویا تاکسی تلفنی استفاده می کنند. .در کار گله وگوسفند داری هم در گذشته این مردم استاد بوده اند وانواع گوسفند ومیش وبز وبزغاله وبره را وگاو گوساله را پرورش میداده اند واز شیر آنها انواع محصول خوراکی چون -ماست .دوغ وقروت که حاصل جوشاندن دوغ است ونیز کره ی محلی وروغن زرد بدست می آورده اند. در زمستان هم که کار کشاورزی کمتر می شده است اکثر مردان به کار سبد بافی وتختک برنج ریزی وشولگ قروت دان وسبد شلغم شویی وگاو سبد یا گوسبد وکالک بز وکرتی وسبدفنجان دان وسبددوک ریسی وامثال آن وحتی زنبر بافی می پرداخته اند وزنان هم به کار قالیبافی یا دوک ریسی وریشتن پشم وپنبه وتهیه نخ برای قالین ویا تون کرباسبافی مشغول بوده اند .علاوه براین دراین روستا ملاهای بزرگی بوده اند که تعدای از این ملاها بنامهای : ملاهاشم- آخوند میرمحمد- آخوند زین العابدین- آخوند میر هاشم -آخوند ملامصیب -آخوند ملامحمد حسن -آخوند ملامحمد علی _آخوند ملا محمد بخش الله - آخوند ملامحمد حسین -آخوندمیر علی -آخوند ملاغلام حسین-آخوند ملا حسن صالح -نامیده می شده اند -ملاکربلایی حاج علی -کربلایی حاج غلامحسین -کربلایی علی افروز (از مداحان معروف واز دراویش سرشناس منطقه) -بوده است-از میان معلمان این روستا می توان ازافراد ذیل نام برد :دکتر محمد رضا بهنیا فرزند مرحوم محمد بهنیا که بهنیا خود اولین کارمند این روستا در اداره ی ثبت اسناد وبعدا داگاه شهر بیرجند بوده است ودکتر بهنیا با نوشتن کتاب معروف بیرجند نگین کویر را همه بخوبی می شناسند بعد از بهنیا معلمان ودبیران عباتند از :مرحوم محمدحسن عسکری-مرحوم محمد حسین حبیب نیا (دبیر شیمی ) -محمد علی کوچی -غلامحسین کوچی -محمد کوچی -محمد علی صبوری محمد کوچی -علی کوچی فاطمه کوچی -صدیقه افروز-مرحوم محمد رضا افروز -زین العبدین کوچی -حسن رضا آزادگان وتعدادی دیگر که اکنون نام آنها در خاطرم نیست -از میان کارمندان بانک بایداز افراد ذیل نام برد :حمید آقا بهنیا که خود معاون چندین بانک معروف ایران از جمله بانک تهران -بانک فرهنگیان -بانک ملت درتهران ومشهد در قبل وبعد از انقلاب بوده است واکنون به افتحار باز نشستگی نایل آمده است .محمدرضا سورگی -حسین کوچی محمد کوچی-علی کوچی-مهدی الهامیان .اماازمیان کارمندان پست در راس همه باید از ذبیح الله فتاحیان نام بر دکه سالهاست به افتخار باز نشسگی نایل آمده است وهم اکنون در کار کشاورزی دستی دارد --اقای محمد سامانی -محمد علی معنوی پور وعلی علی آبادی -علی کوچی وفرزند محمدعلی آزادگان هم از دیگر کارمندان اداره ی پست بیرجند از این روستا بوده وهستند .ازمیان کارمندان ارتش ونیروی انتظامی وراهنمایی ورانندگی هم باید از افراد ذیل نام برد :اسحاق یادکار کارمند ژاندارمری که به رحمت خدا رفته است -علیرضا الهامیان -محمد رضا معنوی پور هردو ازنیروهای زبده ی نیروی انتظامی -آقای ...صبوری از نیروهای ویژه نیروی انتظامی ومحمدعلی کوچی از افسران زبده ونیک نام رانندگی وراهنمایی ونیز مرحوم سید محمد رضوی که چهل سال است به رحمت ایزدی رفته از اولین نیروهای ژاندارمری بوده است از سرهنگ موسی محققوبرادش علی کوچی نیز باید به عنوان بچه های انقلاب وکمیته انقلاب نام برد که بتازگی باز نشست گردیده است .ازمیان کارمندان بهداری بایداز مسلم افروز وخواهرشان ونیز یاسین کوچی وفاطمه کوچی وزهراکوچی وتعدادی دیگرنامبرد .ازمیان اینها باید از دودختر محمد علی حسن زاده مفرد نام برد که یکی دکتر چشم ودیگری دکتر داروسازمی باشد وبه خدمت مشغول است .هم چنین از خانم فتاحیان باید به عنوان یک پرستار موفق در بیمارستانهای بیرجند نام برد در کناراینها چندین نفر در فرودگاه های کشور وچندین نفر هم در دانشگاه پزشکی وتعدادی هم در کویرتایر وکارخانجات دیگر ونیز نمایندگی روزنامه هاوقرارگاه محمد رسول الله ونیز مرزبانی مشغول بکارند که به علت نداشتن حضور ذهن از نامبردن آنها خودداری می شود. ادامه ی معرفی اطلاعات ر وستای کوچ را بوقتی دیگر موکول می کنم .----مناجات سحریا شوخوانی در روستای کوچ نهارجان -قسمت اول ودوم :---در روستای کوچ نهارجان بیرجندوبسیاری ازروستاهای دیگراین شهرستان رسمی زیبا به نام شوخوانی(شب خوانی)که درواقع یک نوع مناجات باخدابوده است.مرسوم بوده وهنوزهم اجرا میشودوبه شرح ذیل است که برای مخاطبان وکاربران جهان بیان میگرددویکی از رسوم زیبای ماه رمضان است.هنگام سحرکه می شوداز قدیم مردم ده باصدای خروس خانه بیدارمیشده اند وچون پاس دوم را خروس می خوانده است می فهمیده اند که حالاوقت سحر خوانی یا شوخوانی یا همان مناجات سحرماه رمضان است وناگفته نماندکه علاوه بر صدای خروس ازروی مکان ستاره های آسمان مثلا دب اکبرکه به هفت دختران هم معروف است ویاا زروی جایگاه سه استارکه همان سه ستاره روشن درآسمان است پی به وقت سحر می برده اند و یا ازروی مکان ستاره ی دیگری که به ستاره سحری در نزد مردم روستامعروف است پی می برده اند که حالا وقت اذان صبح است زیرا تاحدود 50سال پیش اصلا ساعتی در روستا وجود نداشته که باساعت بیدارشوند وبه وقت سحر یا اذان صبح پی ببرند.خلاصه چون با صدای خروس بیدارمی شده اند ویا با دیدن ستاره به وقت سحرپی میبرده اند سه یاچهارنفرکه ازآواز وصدای خوبی هم بر خورداربوده اندبه پشت بام خانه ها می رفته اند ویک نفرهم که همسایه ی مسجد بوده است بربالای بام مسجدمی رفته است وهر کدام از این شوخوانان یا شب خوانان تعدادی از اشعاری راکه ذیلا درج میگردد می خوانده اند وبه عبارتی باخدا مناجات می کرده اندتاباشنیدن صدای مناجات یاهمان شوخوانی یاشب خوانی مردم روستا بیدارشوند وسحری بخورندوآماده برای نماز صبح وگرفتن روزه بشوندواما اشعاری که می خوانده اند به ترتیب ذیل شروع میشده است که در چندقسمت به سمع ونظر خوانندگان می رسد: ابتدا می کنم زبسم الله بعد از آن لا اله الا الله ازمحمد مدد همی طلبم کرمی از علی ولی الله یاالله(کلمه یا الله بعد ازهردوبیت وبه عبارت بهتربعد از هر رباعی تکرارمیشده است) 2-گوینده ی لا اله الا اللهم بردین محمد ورسول اللهم برذکر دوازده امامم شب وروز خاک قدم علی ولی اللهم یا الله 3-یارب برسالت رسول ثقلین یارب به غزاکننده ی بدروحنین عصیان مرا دونیمه کندرعرصات نیمی به حسن ببخش ونیمی به حسین یاالله 4-یارب به محمدکه علی یاور ماست ختم همه انبیا پیغمبرماست ازگرمی آفتاب محشر غم نیست تا سایه ی مرتضی علی بر سرماست یا الله 5-یارب تو مرا غلام حیدر گردان گرراه غلط کنم مرا برگردان گرتشنه شوم دراین بیابان نجف سیرآب مرازحوض کوثر گردان یا الله 6-یارب به محمدوعلی وزهرا یارب به حسین وحسن وآل عبا کز لطف بر آر حاجتم در دوسرا بی منت خلق یاعلی الاعلی یاالله 7-الله تویی ازدلم آگاه تویی گمراه منم برنده ی راه تویی هر مورچه ای که دم زند درته چاه ازدم زدن مورچه آگاه تویی یا الله 8-یارب برسان توحضرت صاحب را فرزند علی بن ابیطالب را کزدوری او همیشه درفریادم مانندسگی که گم کندصاحب را - یا الله 9-یارب زکرم دری برویم بگشا راهی که دراو نجات باشد بنما مستغنیم از هردو جهان کن بکرم جز یادتو هر چه هست بر از دل ما- یا الله 10-یارب مکن ازلطف پریشان مارا هرچندکه هست جرم وعصیان مارا ذات تو غنی بوده وما محتاجیم محتاج به غیرخود مگردان مارا -یاالله 11-بازا بازا هرآنچه هستی بازآ گرکافروگبر وبت پرستی باز آ این درگه ما درگه نومیدی نیست صد باراگرتوبه شکستی بازآ - یاالله 12- ای ذات وصفات تو مبرا زعیوب یک نام زاسماء توعلام غیوب رحم آرکه عمروطاقتم رفت بباد نه نوح بود نام مرا ، نه ایوب - یاالله 13-از بارگنه شدتن مسکینم پست یارب چه شوداگرمرا گیری دست گردرعملم آنچه تراشاید نیست اندر کرمت آنچه مرا باید هست - یاالله 14-عصیان خلایق ار چه صحرا صحراست در پیش عنایت تو یک برگ گیاست هرچند گناه ماست کشتی کشتی غم نیست که رحمت تو دریا دریاست. یاالله 15-یارب به علی بن ابیطالب وآل آن شیر خداوبر جهان جل جلال کاندرسه مکان رسی به فریاد همه اندردم نزع ومرگ وهنگام سوال.- یا الله* *- این اشعارشوخوانی یاشب خوانی -ادامه داردکه دنبالهِ آ نرا درفرصتی دیگروبزودی تقدیم کاربران خواهم نمود.منتظر باشید.محمدحسن اسایش
باسلام به همه ی شماکاربران خوب جهان
.برعکس همه ی آنهایی که از روز اول مدرسه تنها از گریه ها ی خود می گویند.من می خواهم ا ز خوشحالی روز اول مدرسه بگویم :یکی از روزهای دهه ی اول آبان ماه سال 1343 شمسی بودودریک بعد از ظهرآفتابی مادرم(که خدا رحمتش کناد )با زن همسایه در پشت بام مسجد روستا -که در کنار خانه ی ما واقع شده بود .مشغول جمع وجور کردن گندم های شیرزده بود که معمولا برای غذای زمستان آماده می کردند ومن هم که دوسه روزبودبه جهت تما م شدن قالین بیکار بودم تا قالین بعدی برای بافت آماده وسر کار روی دار قالین بافی کشیده شود ومن به کارخانه باز گردم درآن بعد ظهر آفتابی با یک بچه ی دیگر درکنار مادرم مشغول بازی گوشی ودوندگی بر اطراف گنبذ مسجد بودیم که نا گهان صدای بوق یگ ماشین جیپ روسی چادری توجه ما را به خود جلب کرد با عجله به سمت ماشین رفتیم که سه نفر آز آن پیاده شدند وبعد از سلام وعلیک با یک نفر از مردم روستابه سمت خانه های ده روانه شدند تا دوری در کوچه های روستا بچرخند وقدم زنند وراهنما ده را به سپاه دانش تازه از شهر رسیده معرفی کند .من به پشت بام مسجد بر گشتم ودیدم یکی از مردان ده که فرزندش در کلاس ششم ابتدایی درروستا ی مجاور درس می خواندبرای مادرم تعریف می کرد ومی گفت چند روزپیش به شهر رفته بودم در شهر می گفتند : می خواهند برای تما م روستاها معلم مجانی بفرستند تا بچه ها را با سواد کنند.اوادامه داد : اقای بهنیا کارمند اداره ی ثبت اسنادبیرجند به همراه یک معلم (سپاه دانش ) ویک راهنمااز شهر آمده اند تا ده را به معلم نشان بدهند .خیلی خوب است کاش چند سال قبل این معلم ها را می فرستادند تا ما هم بچه های مان را به روستای خراشاد برای درس خواندن نمی فرستادیم.من که ازشنیدن حرفهای حاجی غلامرضا ذوق زده شده بودم در پوست نمی گنجیدم چون از دست استاد قالی باف که هرروز مرا کتک می زد دلم خون بود وحالا می توانستم به بهانه ی رفتن به مدرسه از کار قالیبافی سربازنم واز دست استاد راحت شوم ونفس تازه ای بکشم .دقایقی طول کشید تا سپاه دانش وراهنمای تعلیماتی وآقای بهنیا در کوچه های روستا چرخی زدند وبه میدان ده با ز گشتند و با یک مرد ازاهالی روستا کمی صحبت کردند وبعد سپاه دانش را به باغ آقای بهنیا بردند وبه برزگر باغ سپردند تا شب از او پذیرایی کندوراهنما ی سپاه دانش وآقای بهنیا-خداوند هردوراغریق رحمت خودگرداند- به شهربا همان ماشین باز گشتند.من هم شناسنامه ام را از مادرم گرفتم که صبح برای رفتن به مدرسه آماده باشم وآن شب از شادی خوابم نمی برد .خلاصه.فرداصبح شد وما در کنارجوی آبی که ازکنار میدان روستا واز میان خانه های ده می گذشت آب بازی می کردیم ومادرم داشت لباس می شست ودوسه مرد هم در میدان ده منتظر بودندکه سپاه دانش با لباسهای مرتب واطوزده حدود ساعت 7-30 بامدادبه میدان ده آمد وبعد از سلام وعلیک واحوالپرسی بادومردی که آنجا آماده بودند.حرفهایی زد ومعلوم شد که باید از مردم روستا با صدای بلند دعوت کنند تا شناسنامه های فرزندان مدرسه ای خود را بیاورند تا سپاه دانش اسم آنها را در دفترثبت کند وبه شهر برود وبرای آنها کتاب وقلم ودفتر وغیره تهیه کند وبهروستابر گردد .یک نفر با صدای بلند جارزد وفریادزد : اهای مردم ده شناسنامه های بچه های خود را بیاورید تا اسم آنها رابرای مدرسه بنویسند ویک نفر برداشت وگفت کو؟بچه ای که به مدرسه برود همه پشت کار قالیبافی هستندوکسی بچه نمی دهد که به مدرسه برود ومرد دیگری که حاجی محمد نام داشت وشوهر عمه ام بود، گفت:این بچه واشاره به من کرد ومن هم که خیلی ذوق مدرسه رفتن داشتم وودوازده سال وهفت ماه هم سن من بودپریدم توی خانه ی خود وشناسنامه ام را فورا آوردم وبه دست شوهر عمه ام دادم تا او بدست سپاه دانش داد.سپاه دانش اولین اسمی را که برای مدرسه نوشت ویادداشت نمود.اسم من بود وکم کم مردم شناسنامه ها را آوردند واسم حدود سیزده (13) نفر را برای رفتن به مدرسه آقامعلم روزهای بعد یادداشت کرد وسپس.از مردم ده برای رفتن به شهر راهنمایی و کمک خواست تاروانه ی شهر شود روستا از خودماشین نداشت واتوبوسی هم که از روستای شش کیلومترپایینتر به شهر میرفت وغروب بر می گشت رفته بود .باز هم همان حاجی غلامرضا رفت والاغ خودرا آماده کرد ویک نالین رنگین نرم هم بر پشت الاغ گذاشت تا سپاه دانش با آن حدود 14 کیلومتر راه را بپیماید تا به لب جاده ی بیرجند -زاهدان برسد واز آنجا با ماشینهای عبوری که از زاهدان می آیند به شهربیرجند برودمن هم به سفارش صاحب الاغ مامور شدم همراه آقا معلم تالب جاده بروم والاغ را در آخر کار به روستا بر گردانم وآقا معلم رفت ودرخانه ی موقتی دیشب آماده شد ووما هم با حاجی غلامرضاالاغ را به کنار قرستان ده وکنار ّباغ آقای بهنیا آوردیم تا وقتی آقا معلم برسد بتواند سوار آلاغ شود .وقتی معلم آمد که راهی شهر شود پرسید چگونه باید سوار آلاغ شوم وصاحب الاغ الاغ را بکنار بلندی برد وبا معذرت خواهی فراوان پرید بالای آلاغ وگفت : این جوری سوار شوید.بعدپایین آمد والاغ را ایستاده نگه داشت تا آقا معلم با زحمت سوارآلاغ شد وراه آفتادیم به سوی جاده.بعد از دوساعت به کنارجاده رسیدیم ونیم ساعتی هم طول کشید تا یک کامیون باری از سمت زاهدان آمد وبا خواهش والتماس آقامعلم روزهای بعدمن سوار کامیون شدوبه شهر رفت ومن هم با خوشحالی آلاغ را سوارشدم وبه ده باز گشتم ولحظه شماری می کردم که چه وقت سپاه دانش ازشهر به روستا بر گردد؟سه روز طول کشید تا معلم از شهربه روستای ما برگشت ومقداری نقشه وووسایل دیگر با خود از شهر آورده بودومن هم در تمام این سه شبانه روز نمی خوابیدم ومنتظر بودم معلم بیاید ومن زودتربه مدرسه بروم.شبی که سپاه دانش به روستا باز گشت .صبح روز بعد که 15 آبان ماه سال 1343 بود ما بعد از خوردن صبحانه آماده ی رفتن به کلاس سپاه دانش شدیم وقبل ازرسیدن به باغ آقای بهنیا که معلم در آن جا مستقر بودوقرار بود در همان جابه مادرس بدهد،می خواندیم:خورشید خانم آفتاب کن یک مشت برنج تو آب کن ما بچه های کردیم ازسرمایی بمردیم .سرانجام سپاه دانش ازخانه بیرون آمد وماراصدا زد که به پشت بام برویم ودر آفتاب درمقابل اتاق اومرتب بنشینیم وما هم این کار راکردیم.معلم به نزد ما آمد وسلام کرد واسم تمامی بچه ها رایک به یک پرسید.من آخرین نفری بودم که در کنار دیگران در سمت راست بچه ها قرار گرفته بودم .بعدگفت :بچه ها ! اسم من :محمد رضا شاهقلی است وشمامرا به اسم آقا معلم صدا کنید.آنگاه چند نقشه آورد وروی دیوار نصب کرد که روی یکی، چهار قوری بودوروی دیگری چهار آهوبودوروی دیگری چهار کاهوویا روی دیگری چهار سینی بود که یکی باسه تای دیگر فرق داشت ومثلا یکی از قوری ها دسته نداشت ویکی ازآهوها دم نداشت و.به همین طریق .ازتمای بچه هاخواست که :صدای آهو کاهورا با صدای بلندفریاد کنند وبگویند : اخرآهو وکاهو ٌصدای اودارد وبعد گفت درنوشتن هم آخر آهو صدای آو دارود ونیز:گفت آخر قوری وسینی هم صدای :ای داردودرموردنقشه های بعدی هم همین طورتوضیح داد ووقتی از همه ی بچه ها خواست که در قوری ها چه فرقی می بینندهمه ی افراداشتباه پاسخ دادند ووقتی ازمن پرسید : شما بگو .گفتم :یکی از قوریها دسته ندارد ویکی از آهوهادم ندارد.پرسید اسم شما چیست ؟با خجالت گفتم:محمد حسن.آقا معلم خطاب به همه ی بچه ها گفتّ برای اقا محمد حسن دست بزنیدوهمه دست زدندوبا لاخره نزدیک ظهرگفت: بروید به خانه های تان وبعدازظهر ساعت 2 دوبار ه به کلاس بیایید وماهم عصر به کلاس آمدیم وبعداز توضیحات معلم ساعت 4 به خانه باز گشتیم در حالی که هیچ بچه ای هم گریه نکرده بود وهمگی هم از داشتن چنین معلم خوبی خوشحال بودیم ودر پوست خود از شادی نمی گنجیدیم.وبه این ترتیب روز اول ودوهفته ی اول مادر مدرسه صرف آموزش از روی نقشه ها شد وتا درسفربعدی آقامعلم از شهر برای ماکتاب ودفتر وقلم آورد وآولین کلمه ای که به ما یاد داد :اب وبابا بودوما هم درسن دوازده سالگی به مدرسه پا نهادیم ومن توانستم در طول یک سال مدرسه سه کلاس اول ودوم وسوم را بخوانم وسال بعد راهی کلاس چهارم در روستای مجاورشوم.موید باشید یادآن روز اول مدرسه بخیر .محمد حسن اسایش---
شغل اصلی مردم روستای کوچ از ایام قدیم کشاورزی ودامداری وقالیبافی وسبد بافی ونجاری وبعضی صنایع دستی وبافندگی چون جاجیم بافی-کرباس بافی -قالیچه بافی وسبد بافی وامثالهم بوده است در کار کشاورزی بیشتر محصولاتی چون : گندم وجو وسیب زمینی -عدس -نخود -سیر وپیاز وشنبلیله -شوید -لوبیا قرمز واز این قبیل بوده است ومحصولات مهم سردرختی این روستا عبارت بوده است از :انگور سیاه وانگور حسینی - سیب درختی وبه وگردو وتوت وکمی هم شاه توت -زرد آلو وآلبابالو وگوجه ی درختی وسنجد وانار وانجیروکشته توت یا همان توت خشک وبادام وبادمک کوهی که به دک معروف است مهمترین محصول سردرختی کوچ گردوبوده است که بانام جوز از آن یاد می شود .شلغم وزردک محلی وچغندر هم از دیگر محصولات این روستا بوده است ودر کنار آن مقداری هم سبزی از قبیل : نعنا -بادام تره -کوجه فرنگی -تره -سلمه .تره سیروچند نوع سبزی خوردن بوده است .زعفران هم از محصولاتی بوده است که در بهار وتابستان احتیاج به آب نداشته است وتنها در اوایل مهر ماه به آن آب می داده اند .هوای این روستا بسیار مطیوع وییلاقی بوده است .بطوری که در بعضی از سالهادراول مهرماه آب کاملا یخ می بسته است .سوخت مردم این روستا در گذشته هیزم صحرا وکنده ی درختان بوده است ودر پنجاه ساله ی اخیرهم در کنار چوب وهیزم ازنفت هم استفاده می کرده اند اما در زمستان کرسی هارا حتما با زغال چوب وآتش کنده گرم نگه می داشته اند چند سالی است که برق به این روست آمده است وحلا هم در زمستان از بخاری برقی ودر تابستان ازیخچال هم استفاده می شود وجادهی این روستا به بیرجند هماز مسیر کوچ ملک آباد -خراشاد -به بیرجند اسفالت گردیده است تا بیست سال قبل این روست از خود مینی بوس داشت .اما همین که جمعیت کم شد مینی بوس هم خط روستا به بیرجند را تعطیل نمود وبه روستای «ود وحاجی آباد ونوکند رفت تا به شهر بیرجند وممود وحاجی آباد ونوکند سرویس رفت وبرگشت داشته باشد ومردم چند سالی با اتوبوس خراشاد به بیرجند می رفتند اما چند سال است که اتوبوس خراشاد هم به علت کمبود جمعیت منطقه وازدیاد ماشینهای سواری شخصی تعطیل گردیده است وحلا مردم برای رفت وآمد از ماشین شخصی ویا تاکسی تلفنی استفاده می کنند. .در کار گله وگوسفند داری هم در گذشته این مردم استاد بوده اند وانواع گوسفند ومیش وبز وبزغاله وبره را وگاو گوساله را پرورش میداده اند واز شیر آنها انواع محصول خوراکی چون -ماست .دوغ وقروت که حاصل جوشاندن دوغ است ونیز کره ی محلی وروغن زرد بدست می آورده اند. در زمستان هم که کار کشاورزی کمتر می شده است اکثر مردان به کار سبد بافی وتختک برنج ریزی وشولگ قروت دان وسبد شلغم شویی وگاو سبد یا گوسبد وکالک بز وکرتی وسبدفنجان دان وسبددوک ریسی وامثال آن وحتی زنبر بافی می پرداخته اند وزنان هم به کار قالیبافی یا دوک ریسی وریشتن پشم وپنبه وتهیه نخ برای قالین ویا تون کرباسبافی مشغول بوده اند .علاوه براین دراین روستا ملاهای بزرگی بوده اند که تعدای از این ملاها بنامهای : ملاهاشم- آخوند میرمحمد- آخوند زین العابدین- آخوند میر هاشم -آخوند ملامصیب -آخوند ملامحمد حسن -آخوند ملامحمد علی _آخوند ملا محمد بخش الله - آخوند ملامحمد حسین -آخوندمیر علی -آخوند ملاغلام حسین-آخوند ملا حسن صالح -نامیده می شده اند -ملاکربلایی حاج علی -کربلایی حاج غلامحسین -کربلایی علی افروز (از مداحان معروف واز دراویش سرشناس منطقه) -بوده است-از میان معلمان این روستا می توان ازافراد ذیل نام برد :دکتر محمد رضا بهنیا فرزند مرحوم محمد بهنیا که بهنیا خود اولین کارمند این روستا در اداره ی ثبت اسناد وبعدا داگاه شهر بیرجند بوده است ودکتر بهنیا با نوشتن کتاب معروف بیرجند نگین کویر را همه بخوبی می شناسند بعد از بهنیا معلمان ودبیران عباتند از :مرحوم محمدحسن عسکری-مرحوم محمد حسین حبیب نیا (دبیر شیمی ) -محمد علی کوچی -غلامحسین کوچی -محمد کوچی -محمد علی صبوری محمد کوچی -علی کوچی فاطمه کوچی -صدیقه افروز-مرحوم محمد رضا افروز -زین العبدین کوچی -حسن رضا آزادگان وتعدادی دیگر که اکنون نام آنها در خاطرم نیست -از میان کارمندان بانک بایداز افراد ذیل نام برد :حمید آقا بهنیا که خود معاون چندین بانک معروف ایران از جمله بانک تهران -بانک فرهنگیان -بانک ملت درتهران ومشهد در قبل وبعد از انقلاب بوده است واکنون به افتحار باز نشستگی نایل آمده است .محمدرضا سورگی -حسین کوچی محمد کوچی-علی کوچی-مهدی الهامیان .اماازمیان کارمندان پست در راس همه باید از ذبیح الله فتاحیان نام بر دکه سالهاست به افتخار باز نشسگی نایل آمده است وهم اکنون در کار کشاورزی دستی دارد --اقای محمد سامانی -محمد علی معنوی پور وعلی علی آبادی -علی کوچی وفرزند محمدعلی آزادگان هم از دیگر کارمندان اداره ی پست بیرجند از این روستا بوده وهستند .ازمیان کارمندان ارتش ونیروی انتظامی وراهنمایی ورانندگی هم باید از افراد ذیل نام برد :اسحاق یادکار کارمند ژاندارمری که به رحمت خدا رفته است -علیرضا الهامیان -محمد رضا معنوی پور هردو ازنیروهای زبده ی نیروی انتظامی -آقای ...صبوری از نیروهای ویژه نیروی انتظامی ومحمدعلی کوچی از افسران زبده ونیک نام رانندگی وراهنمایی ونیز مرحوم سید محمد رضوی که چهل سال است به رحمت ایزدی رفته از اولین نیروهای ژاندارمری بوده است از سرهنگ موسی محققوبرادش علی کوچی نیز باید به عنوان بچه های انقلاب وکمیته انقلاب نام برد که بتازگی باز نشست گردیده است .ازمیان کارمندان بهداری بایداز مسلم افروز وخواهرشان ونیز یاسین کوچی وفاطمه کوچی وزهراکوچی وتعدادی دیگرنامبرد .ازمیان اینها باید از دودختر محمد علی حسن زاده مفرد نام برد که یکی دکتر چشم ودیگری دکتر داروسازمی باشد وبه خدمت مشغول است .هم چنین از خانم فتاحیان باید به عنوان یک پرستار موفق در بیمارستانهای بیرجند نام برد در کناراینها چندین نفر در فرودگاه های کشور وچندین نفر هم در دانشگاه پزشکی وتعدادی هم در کویرتایر وکارخانجات دیگر ونیز نمایندگی روزنامه هاوقرارگاه محمد رسول الله ونیز مرزبانی مشغول بکارند که به علت نداشتن حضور ذهن از نامبردن آنها خودداری می شود. ادامه ی معرفی اطلاعات ر وستای کوچ را بوقتی دیگر موکول می کنم .----مناجات سحریا شوخوانی در روستای کوچ نهارجان -قسمت اول ودوم :---در روستای کوچ نهارجان بیرجندوبسیاری ازروستاهای دیگراین شهرستان رسمی زیبا به نام شوخوانی(شب خوانی)که درواقع یک نوع مناجات باخدابوده است.مرسوم بوده وهنوزهم اجرا میشودوبه شرح ذیل است که برای مخاطبان وکاربران جهان بیان میگرددویکی از رسوم زیبای ماه رمضان است.هنگام سحرکه می شوداز قدیم مردم ده باصدای خروس خانه بیدارمیشده اند وچون پاس دوم را خروس می خوانده است می فهمیده اند که حالاوقت سحر خوانی یا شوخوانی یا همان مناجات سحرماه رمضان است وناگفته نماندکه علاوه بر صدای خروس ازروی مکان ستاره های آسمان مثلا دب اکبرکه به هفت دختران هم معروف است ویاا زروی جایگاه سه استارکه همان سه ستاره روشن درآسمان است پی به وقت سحر می برده اند و یا ازروی مکان ستاره ی دیگری که به ستاره سحری در نزد مردم روستامعروف است پی می برده اند که حالا وقت اذان صبح است زیرا تاحدود 50سال پیش اصلا ساعتی در روستا وجود نداشته که باساعت بیدارشوند وبه وقت سحر یا اذان صبح پی ببرند.خلاصه چون با صدای خروس بیدارمی شده اند ویا با دیدن ستاره به وقت سحرپی میبرده اند سه یاچهارنفرکه ازآواز وصدای خوبی هم بر خورداربوده اندبه پشت بام خانه ها می رفته اند ویک نفرهم که همسایه ی مسجد بوده است بربالای بام مسجدمی رفته است وهر کدام از این شوخوانان یا شب خوانان تعدادی از اشعاری راکه ذیلا درج میگردد می خوانده اند وبه عبارتی باخدا مناجات می کرده اندتاباشنیدن صدای مناجات یاهمان شوخوانی یاشب خوانی مردم روستا بیدارشوند وسحری بخورندوآماده برای نماز صبح وگرفتن روزه بشوندواما اشعاری که می خوانده اند به ترتیب ذیل شروع میشده است که در چندقسمت به سمع ونظر خوانندگان می رسد: ابتدا می کنم زبسم الله بعد از آن لا اله الا الله ازمحمد مدد همی طلبم کرمی از علی ولی الله یاالله(کلمه یا الله بعد ازهردوبیت وبه عبارت بهتربعد از هر رباعی تکرارمیشده است) 2-گوینده ی لا اله الا اللهم بردین محمد ورسول اللهم برذکر دوازده امامم شب وروز خاک قدم علی ولی اللهم یا الله 3-یارب برسالت رسول ثقلین یارب به غزاکننده ی بدروحنین عصیان مرا دونیمه کندرعرصات نیمی به حسن ببخش ونیمی به حسین یاالله 4-یارب به محمدکه علی یاور ماست ختم همه انبیا پیغمبرماست ازگرمی آفتاب محشر غم نیست تا سایه ی مرتضی علی بر سرماست یا الله 5-یارب تو مرا غلام حیدر گردان گرراه غلط کنم مرا برگردان گرتشنه شوم دراین بیابان نجف سیرآب مرازحوض کوثر گردان یا الله 6-یارب به محمدوعلی وزهرا یارب به حسین وحسن وآل عبا کز لطف بر آر حاجتم در دوسرا بی منت خلق یاعلی الاعلی یاالله 7-الله تویی ازدلم آگاه تویی گمراه منم برنده ی راه تویی هر مورچه ای که دم زند درته چاه ازدم زدن مورچه آگاه تویی یا الله 8-یارب برسان توحضرت صاحب را فرزند علی بن ابیطالب را کزدوری او همیشه درفریادم مانندسگی که گم کندصاحب را - یا الله 9-یارب زکرم دری برویم بگشا راهی که دراو نجات باشد بنما مستغنیم از هردو جهان کن بکرم جز یادتو هر چه هست بر از دل ما- یا الله 10-یارب مکن ازلطف پریشان مارا هرچندکه هست جرم وعصیان مارا ذات تو غنی بوده وما محتاجیم محتاج به غیرخود مگردان مارا -یاالله 11-بازا بازا هرآنچه هستی بازآ گرکافروگبر وبت پرستی باز آ این درگه ما درگه نومیدی نیست صد باراگرتوبه شکستی بازآ - یاالله 12- ای ذات وصفات تو مبرا زعیوب یک نام زاسماء توعلام غیوب رحم آرکه عمروطاقتم رفت بباد نه نوح بود نام مرا ، نه ایوب - یاالله 13-از بارگنه شدتن مسکینم پست یارب چه شوداگرمرا گیری دست گردرعملم آنچه تراشاید نیست اندر کرمت آنچه مرا باید هست - یاالله 14-عصیان خلایق ار چه صحرا صحراست در پیش عنایت تو یک برگ گیاست هرچند گناه ماست کشتی کشتی غم نیست که رحمت تو دریا دریاست. یاالله 15-یارب به علی بن ابیطالب وآل آن شیر خداوبر جهان جل جلال کاندرسه مکان رسی به فریاد همه اندردم نزع ومرگ وهنگام سوال.- یا الله* *- این اشعارشوخوانی یاشب خوانی -ادامه داردکه دنبالهِ آ نرا درفرصتی دیگروبزودی تقدیم کاربران خواهم نمود.منتظر باشید.محمدحسن اسایش
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام) ویاران-رزبلاگ]]>